کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مذلل
لغتنامه دهخدا
مذلل . [ م ُ ذَل ْ ل َ ] (ع ص ) نعت مفعولی است ازتذلیل . رجوع به تذلیل شود. || رام . مطیع.(ناظم الاطباء). رجوع به تذلیل شود : قبایل مغول قومی به اختیار و قومی به اجبار مذلل و مسخر فرمان او شدند. (جهانگشای جوینی ). || طریق مذلل ؛ ذلیل . راهی که سپردنش...
-
مذلل
لغتنامه دهخدا
مذلل . [ م ُ ذَل ْ ل ِ ] (ع ص ) خوارکننده . حقیرکننده . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). نعت فاعلی است از تذلیل . رجوع به تذلیل شود. || آنکه خوشه های خرمابن را بر شاخ وی گذارد. (منتهی الارب ): ذلل الکرم والنخل ؛سوی قطوفه و دلاها لیسهل قطافها عند ایناعه...
-
مذلل
لغتنامه دهخدا
مذلل . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) کسی که صاحب یاران خوار گردد. (آنندراج ). نعت فاعلی است از اذلال به معنی خوار کردن و خوار داشتن . رجوع به اذلال شود.
-
واژههای همآوا
-
مظلل
واژگان مترادف و متضاد
سایهدار
-
مزلل
لغتنامه دهخدا
مزلل . [ م ُ زَل ْ ل ِ ] (ع ص ) مرد بسیاراحسان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مضلل
لغتنامه دهخدا
مضلل . [ م ُ ض َل ْ ل َ ] (ع ص ) آنکه وفا به خیر نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه به خیر توفیق نیابد. (از اقرب الموارد). || مرد بسیار گمراه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
مظلل
لغتنامه دهخدا
مظلل . [ م ُ ظَل ْ ل َ ] (ع ص ) سایه داده . || (اِ) تیرک چادر و سایه بان . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مذللة
لغتنامه دهخدا
مذللة. [ م ُ ذَل ْل َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مذلل . رجوع به مُذَلَّل شود.
-
کارشکسته
لغتنامه دهخدا
کارشکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کارکشته . ذلول . مذلل در عمل : لاذلول ؛ نه کارشکسته ؛ ای مذللة بالعمل . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
-
لهجم
لغتنامه دهخدا
لهجم . [ ل َ ج َ ] (ع ص ، اِ) کاسه ٔ بزرگ . || راه گشاده ٔ کوفته ٔ پاسپرده . (منتهی الارب ): طریق لهجم ؛ ای مذلل . (مهذب الاسماء).
-
مهملج
لغتنامه دهخدا
مهملج . [ م ُ هََ ل َ ] (ع ص )اسب نیکرو. || کار خوار و منقاد. (منتهی الارب ). امر مهملج ؛ ای مذلل منقاد. (اقرب الموارد).
-
مدیث
لغتنامه دهخدا
مدیث . [ م ُ دَی ْ ی َ ] (ع ص ) رام از هر چیزی : طریق مدیث ؛ راه کوفته و پاسپرده . بعیر مدیث ؛ مذلل بالریاضة. (منتهی الارب ). طریق مدیث ؛ مطروق . (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از تدییث به معنی تذلیل . رجوع به تدییث شود.
-
بارگیر
لغتنامه دهخدا
بارگیر. (نف مرکب ، اِ مرکب ) اسب و شتر و امثال آن باشد از برای بار کردن و سواری و به عاریت به کسی دادن .(برهان ). اسب و شتر و گاو. (غیاث ). اسب و شتر و امثال آن . (انجمن آرا) (آنندراج ). اسب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 36) (صحاح الفرس : بارگی ). اسب سپاهی...