کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مذلت
/maza(e)llat/
معنی
۱. خوار شدن.
۲. خواری و پستی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پستی، حقارت، خواری، ذل، ذلت، زبونی، سرافکندگی
۲. خوارشدن، ذلیل شدن، به پستیگراییدن، زبون شدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مذلت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پستی، حقارت، خواری، ذل، ذلت، زبونی، سرافکندگی ۲. خوارشدن، ذلیل شدن، به پستیگراییدن، زبون شدن
-
مذلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مذَلّة] maza(e)llat ۱. خوار شدن.۲. خواری و پستی.
-
مذلت
فرهنگ فارسی معین
(مَ ذَ لَّ) [ ع . مذلة ] (اِمص .) خواری ، ذلیلی .
-
مذلت
لغتنامه دهخدا
مذلت . [ م َ ذَل ْ ل َ ] (از ع اِمص ) ذل . ذلالت . ذلة. خوار شدن . (غیاث اللغات ). مذلة. رجوع به مذلة شود. || (اِمص ) خواری . ذلت . ذل . هوان . مقابل عزت : هر کس که می نخواهد او را به تخت ملک بادا به زیر خاک مذلت تنش نهان . فرخی .و آن قلم اندر بنانش ...
-
واژههای مشابه
-
گدایی و مذلت
فرهنگ گنجواژه
پستی.
-
واژههای همآوا
-
مزلت
فرهنگ فارسی معین
(مَ زِ لَّ) [ ع . مزلة ] (مص ل .) لغزیدن .
-
مضلت
فرهنگ فارسی معین
(مَ ض لَُ) [ ع . مضلة ] (اِ.) 1 - جایی که انسان راه را گم می کند. 2 - ضلالت ، گمراهی .
-
مذلة
لغتنامه دهخدا
مذلة. [ م َ ذَل ْ ل َ ] (ع مص ) خوار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). خوار گردیدن . (منتهی الارب ). ذل . ذلالة. ذلة. وتد. (متن اللغة). رجوع به مذلت شود.- عیرالمذلة ؛ میخ . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد از اللسان ).
-
مزلت
لغتنامه دهخدا
مزلت . [ م َ زِل ْ ل َ / م َ زَل ْ ل َ ] (ع مص ) مزلة. لغزیدن . (غیاث ). رجوع به مزلة شود. || (اِمص ) لغزش : و مثل ماکسان از مزلت و منقصتی خالی نباشد. (انوار سهیلی ). رجوع به مزلة شود.
-
مزلة
لغتنامه دهخدا
مزلة. [ م َ زَل ْ ل َ / م َ زِل ْ ل َ ] (ع اِ) جای لغزیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مَزَل ّ. لغزشگاه . ج ، مزال : مزال اقدام ؛ جای لغزش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مزلت . مزله . رجوع به مزلت شود. || (ص ) أرض مزلة؛ زمین لغزان . (به فتح زاء ...
-
مزلة
لغتنامه دهخدا
مزلة. [ م َ زِل ْ ل َ ] (ع مص ) لغزیدن در گل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). لغزیدن در گل یا در سخن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به زَل ّ شود.
-
مضلت
لغتنامه دهخدا
مضلت . [ م َ ض ِل ْ ل َ ] (ع اِ) جای گمراهی و زمین که در او راه گم شود. (غیاث ). جای گمراهی و ضلالت و گمراهی . (ناظم الاطباء).
-
مضلة
لغتنامه دهخدا
مضلة. [ م ِ / م َ ض َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ارض مضلة؛ زمین که راه گم شود در آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جای گمراهی و زمین که در او راه گم شود. (آنندراج ). جای ضلالت و گمراهی . (غیاث ).