کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذابسنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
melt indexer
مذابسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] وسیلهای برای سنجش شاخص مذاب شامل دو استوانۀ قائم و هممرکز که درون استوانۀ داخلی یک پیستون حرکت میکنند و در آن استوانۀ دوم، که پوستۀ استوانۀ اول است، تنظیمکنندۀ گرماست
-
واژههای مشابه
-
مذاب
واژگان مترادف و متضاد
آبشده، ذوب، گداخته، میعان ≠ منجمد
-
مذاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mozāb گداخته؛ آبشده.
-
مذاب
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) گداخته شده ، آب شده .
-
مذأب
لغتنامه دهخدا
مذأب . [ م ُ ذَءْ ءَ ] (ع ص ) غلام مذأب ؛ طفل با گیسو. (منتهی الارب ). غلامی گیسودراز. (مهذب الاسماء). || غبیط مذأب ؛ پالان ذوابه دار. (منتهی الارب ).
-
مذاب
لغتنامه دهخدا
مذاب . [ م َ ] (ع ص ) (از «ذ و ب ») گداخته . آب شده . مایعگشته . (ناظم الاطباء). رجوع به مُذاب شود.
-
مذاب
لغتنامه دهخدا
مذاب . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ذوب ») گداخته . (دستورالاخوان ) (زمخشری ) (برهان قاطع). گداخته شده . (غیاث اللغات ). آب شده . مایعگشته . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی از اِذابة. ذوب شده : دولت میر قوی باد و تن میر قوی بر کف میر می سرخ چو یاقوت مذاب . فرخی .ب...
-
مذاب
واژهنامه آزاد
جاری
-
سنج
واژگان مترادف و متضاد
سنجه، کیل، وزن، وزنه
-
cymbals/ cymbal
سِنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] سازی از خانوادۀ خودصداها، معمولاً بدون امکان تولید بسامدهای معین و اغلب متشکل از یک جفت صفحۀ فلزی بشقابی که در مرکز برآمدگی دارد متـ . جفتسِنج clash cymbals
-
سنج
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) وزن ، کیل .
-
سنج
فرهنگ فارسی معین
(س یا سَ) (اِ.) یکی از آلات موسیقی و آن دو صفحة مدور فلزی است که با دست به هم کوفته می شود.
-
سنج
لغتنامه دهخدا
سنج . [ ] (اِ) سنگی سخت سیاه است و براق و زودشکن در هند باشد. (نزهة القلوب ).
-
سنج
لغتنامه دهخدا
سنج . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران . دارای 424 تن سکنه . آب آن از بین رود محلی و چشمه سار تأمین میشود. محصول آنجا غلات ، لبنیات و باغات . شغل اهالی زراعت ، چادرشب وکرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).