کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مدیون
/madyun/
معنی
قرضدار؛ بدهکار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بدهکار، غارم، قرضدار، وامدار ≠ داین
۲. مرهون
۳. مشغولالذمه
برابر فارسی
بدهکار، وام دار
دیکشنری
beholden, debtor, indebted
-
جستوجوی دقیق
-
مدیون
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدهکار، غارم، قرضدار، وامدار ≠ داین ۲. مرهون ۳. مشغولالذمه
-
مدیون
فرهنگ واژههای سره
بدهکار، وام دار
-
مدیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] madyun قرضدار؛ بدهکار.
-
مدیون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) قرض دار، بدهکار.
-
مدیون
لغتنامه دهخدا
مدیون . [ م َدْ ] (ع ص ) مرد وامدار. مرد بسیاروام . (منتهی الارب ). قرض دار. (غیاث اللغات ). بدهکار. وامدار. غریم . مقروض . داین . نعت است از دین : بس کس از عقد زنان قارون شده دیگری از عقد زن مدیون شده .مولوی .
-
مدیون
دیکشنری فارسی به عربی
مدين
-
واژههای مشابه
-
مدیون بودن
دیکشنری فارسی به عربی
دن
-
جستوجو در متن
-
owe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدیون، بدهکار بودن، مدیون بودن، مرهون بودن، دارا بودن
-
premedieval
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش مدیون
-
مشغول ذِمه
لهجه و گویش تهرانی
مدیون
-
مشغول ذمه
واژهنامه آزاد
مدیون کسی بودن بر کسی دین داشتن
-
غارم
واژگان مترادف و متضاد
بدهکار، مدیون، وامدار
-
مرهون
واژگان مترادف و متضاد
درگرو، رهین، مدیون