کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مدیر
/modir/
معنی
۱. کسی که کاری را اداره کند؛ ادارهکننده؛ گرداننده.
۲. (صفت) توانا؛ لایق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اداره کننده، گرداننده
۲. رئیس، سرپرست، مسئول
۳. باکیاست، سیاس، سیاستمدار، شایسته، کاردان، مدبر ≠ بیکیاست
برابر فارسی
گرداننده، راه بر
دیکشنری
administrator, boss , executive, head, director, old man, operator, superintendent, management
-
جستوجوی دقیق
-
مدیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اداره کننده، گرداننده ۲. رئیس، سرپرست، مسئول ۳. باکیاست، سیاس، سیاستمدار، شایسته، کاردان، مدبر ≠ بیکیاست
-
مدیر
فرهنگ واژههای سره
گرداننده، راه بر
-
مدیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] modir ۱. کسی که کاری را اداره کند؛ ادارهکننده؛ گرداننده.۲. (صفت) توانا؛ لایق.
-
مدیر
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) اداره کننده . ؛ ~عامل مدیری که از طرف هیئت مدیره برای ادارة امور جاری شرکت تعیین می شود. ؛ ~کل مدیری که امور یک ادارة کل در یک وزارتخانه یا مؤسسة بزرگ به عهده اوست . ؛ ~ مسئول کسی که در مورد شغل یا فعالیت معینی مسئول پاسخگویی ...
-
مدیر
لغتنامه دهخدا
مدیر. [ م ُ ] (ع ص ) (از «د و ر») گرداننده . آنکه می گرداند. دوردهنده . (یادداشت مؤلف ). نعت فاعلی است از اداره . رجوع به اداره شود. || در تداول ، اداره کننده . کسی که کاری را اداره می کند. مباشر. رئیس . (از ناظم الاطباء). سرکار. کارگردان . (یادداشت...
-
مدیر
دیکشنری فارسی به عربی
رييس , رييس الجلسة , سيد , قائد , مدير
-
واژههای مشابه
-
مدير
دیکشنری عربی به فارسی
فرمدار , مدير , رءيس , مدير تصفيه , وصي و مجري , فرنشين , اداره کننده , کارگردان , مباشر , کارفرمان
-
agent 5
مدیر برنامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] شخص حقیقی یا حقوقی که به نمایندگی از جانب یک یا چند هنرمند به ادارۀ امور هنری و فنی و اداری و مالی آنها میپردازد و قراردادهای لازم را تنظیم میکند
-
acceptance manager
مدیر پذیرش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] مدیر خطی که مسئولیت نظارت بر روند پذیرش مسیر را بر عهده دارد
-
project manager
مدیر پروژه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] فرد منصوب ازطرف سازمان مجری پروژه که مسئولیت تحقق اهداف پروژه را بر عهده دارد
-
director of photography 1
مدیر تصویربرداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] در تلویزیون، شخصی که مسئولیت طراحی نور و گزینش عدسیها و حرکت دوربین و نوردهی ویدئو را بر عهده دارد
-
production manager, PM
مدیر تولید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] یکی از اعضای گروه تولید که وظیفۀ برنامهریزی تولید و نظارت بر هزینه و دستمزدها و هماهنگیهای مالی و اداری را بر عهده دارد
-
database manager
مدیر دادگان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] شخص یا برنامهای که مدیریت دادگان را بر عهده دارد
-
access manager
مدیر دسترسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] عنصری در معماری برخی زیرساختهای شبکه که دارای کارکردهایی چون اصالتسنجی و ثبت مشترکان است