کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدوی
لغتنامه دهخدا
مدوی . [ م ُ دَوْ وی ] (ع ص ) سرشیرخورنده . (منتهی الارب ). || ابر بارعد. (منتهی الارب ). سحاب مرعد. (اقرب الموارد). || امر مُدَوّ؛ کار پنهان . (منتهی الارب ). مغطی . (اقرب الموارد).
-
مدوی
لغتنامه دهخدا
مدوی . [ م ُدْ ] (ع ص ) مریض گرداننده . (آنندراج ). کسی و یا چیزی که بیمار میگرداند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادواء. رجوع به ادواء شود. || طعام مُدْو؛ طعام بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مُدْو شود.
-
جستوجو در متن
-
زبان
لغتنامه دهخدا
زبان . [ زَ / زُ ] (اِ) معروف است و به عربی لسان گویند و بضم اول هم درست است . (برهان قاطع). جزوی گوشتین واقع در دهان انسان و بیشتر حیوانات که تواند حرکت کند و در فرو بردن غذا و چشیدن و تکلم بکار میرود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آلت گوشتی که درده...