کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدور ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدور ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
دائرة
-
واژههای مشابه
-
گنبد مدور
لغتنامه دهخدا
گنبد مدور. [ گُم ْ ب َ دِ م ُ دَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : بررس که کردگار چرا کرده ست این گنبد مدور خضرا را.ناصرخسرو.
-
چرخ مدور
لغتنامه دهخدا
چرخ مدور. [ چ َ خ ِ م ُ دَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چرخ . آسمان . (ناظم الاطباء) : ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسرتو بر زمی و از برت این چرخ مدور. ناصرخسرو.این چرخ مدور چه خطر دارد زی توچون بهره ٔ خود یافتی از دانش مضمر. ناصرخسرو.|| بخت ناپ...
-
circular sedimentation tank
حوض تهنشینی مدور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] حوض تهنشینی با مقطع دایرهای
-
جستوجو در متن
-
تدویر
واژگان مترادف و متضاد
۱. گرد کردن، مدور ساختن ۲. دور دادن
-
circled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دور گردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن، احاطه کردن
-
circling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چرخاندن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن، احاطه کردن
-
circles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حلقه ها، دایره، دور، محفل، مدار، حوزه، محیط دایره، قلمرو، چنبره، چنبر، طوق، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن، احاطه کردن
-
دائرة
دیکشنری عربی به فارسی
دايره , محيط دايره , محفل , حوزه , قلمرو , دورزدن , مدور ساختن , دور(چيزي را)گرفتن , احاطه کردن , حوزه قضايي يک قاضي , دور , دوره , گردش , جريان , مدار , اتحاديه , کنفرانس , دورچيزي گشتن , درمداري سفر کردن
-
غنچه کردن
لغتنامه دهخدا
غنچه کردن . [ غ ُ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرشتن و گلوله کردن . گرد ساختن . مدور کردن : هیچ ندانم بچه شغل اندری ترف همی غنچه کنی یا شکر.ابوالعباس عباسی (از احوال و اشعار رودکی ص 1161).- غنچه کردن لب ؛ جمع کردن و مانند غنچه نمودن آنرا.
-
چرخ کردن
لغتنامه دهخدا
چرخ کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیز فلزی را با چرخ صیقل دادن یا تیز کردن . (فرهنگ نظام ). چاقو یا کارد و امثال آن را با چرخ تیز کردن . || دوختن با چرخ . جامه را با چرخ خیاطی دوختن . پارچه یا لباس را به وسیله ٔ چرخ بخیه زدن . || گوشت یا چیزی از ا...
-
چراغ دیوارکوب
لغتنامه دهخدا
چراغ دیوارکوب . [ چ َ / چ ِ غ ِ دی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )نوعی چراغ نفتی یا برقی که مخصوص کوبیدن و نصب کردن بدیوار است . نوعی چراغ نفتی یا برقی که بدیوار خانه یا دیوار اطاق نصب کنند. یک قسم چراغ نفتی که مخصوص کوبیدن بدیوار ساخته شده و صفحه ٔ مدور ب...
-
گرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: girt, g(i)rd] gerd ۱. هرچیزی که به شکل دایره یا گلوله باشد.۲. (اسم) دوروبر و اطراف چیزی.〈 گرد آمدن: (مصدر لازم) جمع شدن؛ فراهم آمدن.〈 گرد آوردن: (مصدر متعدی) جمع کردن؛ فراهم آوردن؛ انباشتن.〈 گرد آوریدن: (مصدر متعدی) [قد...