کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مدور
/modavvar/
معنی
۱. گِرد؛ دایرهمانند.
۲. (اسم) (ادبی) در بدیع، یک مصراع از شعر که میتوان آن را به شکل دایره نوشته و از هر کلمه شروع به خواندن کرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حلقه، دایره، دایرهایشکل، گرد، مستدیر ≠ چهارگوشه، مربع
دیکشنری
annular, circular, round, rounded, roundel
-
جستوجوی دقیق
-
مدور
واژگان مترادف و متضاد
حلقه، دایره، دایرهایشکل، گرد، مستدیر ≠ چهارگوشه، مربع
-
مدور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] modavvar ۱. گِرد؛ دایرهمانند.۲. (اسم) (ادبی) در بدیع، یک مصراع از شعر که میتوان آن را به شکل دایره نوشته و از هر کلمه شروع به خواندن کرد.
-
مدور
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) گرد، دایره ای .
-
مدور
لغتنامه دهخدا
مدور. [ م ُ دَوْ وَ ] (ع ص ) گرد. مدحرج . چرخی . چنبری . گلوله ای . مستدیر. (یادداشت مؤلف ). دایره وار. کروی : صلتی هان سپری بود که گر خواهم از اوپر توان کرد ز دینار مدور دو سپر. فرخی .بچگان زاد مدور همه بی قد و قدم صد و سی بچه ٔ اندرزده دو دست بهم ...
-
مدور
لغتنامه دهخدا
مدور. [ م ُ دَوْ وِ ] (ع ص ) آنکه دور می گرداند. (ناظم الاطباء). گرداننده . (آنندراج ): دَوَّرَه ُ؛ جعله یدور. (متن اللغة). رجوع به تدویر شود. || گرد و مدور گرداننده ٔ چیزی . (آنندراج ). نعت فاعلی است از تدویر به معنی گرد و دایره کردن چیزی را. رجوع ب...
-
مدور
دیکشنری عربی به فارسی
بصورت عدد صحيح , گرد شده , شفاف شده , تمام شده , پر , تمام
-
مدور
دیکشنری فارسی به عربی
تعميم , دورة
-
واژههای مشابه
-
گنبد مدور
لغتنامه دهخدا
گنبد مدور. [ گُم ْ ب َ دِ م ُ دَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : بررس که کردگار چرا کرده ست این گنبد مدور خضرا را.ناصرخسرو.
-
چرخ مدور
لغتنامه دهخدا
چرخ مدور. [ چ َ خ ِ م ُ دَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چرخ . آسمان . (ناظم الاطباء) : ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسرتو بر زمی و از برت این چرخ مدور. ناصرخسرو.این چرخ مدور چه خطر دارد زی توچون بهره ٔ خود یافتی از دانش مضمر. ناصرخسرو.|| بخت ناپ...
-
مدور ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
دائرة
-
circular sedimentation tank
حوض تهنشینی مدور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] حوض تهنشینی با مقطع دایرهای
-
جستوجو در متن
-
تدویر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tadvir ۱. دور دادن؛ مدور کردن؛ گرد کردن.۲. (ادبی) = مدور
-
بصورت عدد صحیح
دیکشنری فارسی به عربی
مدور