کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدني پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مدني
معنی
شخص غير نظامي , غير نظامي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدني
دیکشنری عربی به فارسی
شخص غير نظامي , غير نظامي
-
مدني
دیکشنری عربی به فارسی
شهري , کشوري , اجتماعي , مدني , غيرنظامي
-
واژههای مشابه
-
مدنی
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجتماعی، شهرنشین، شهری ۲. اهل مدینه ≠ مکی
-
مدنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مدینَة) [عربی: مدنیّ] madani ۱. مربوط به جامعۀ متمدن؛ مربوط به تمدن.۲. مربوط به مدینه، شهری در عربستان.۳. از مردم مدینه.۴. [مقابلِ مکی] ویژگی سورههایی از قرآن که در مدینه نازل شده.
-
مدنی
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ یّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - شهرنشین . 2 - آیاتی که در مدینه بر پیامبر (ص .) نازل شد.
-
مدنی
لغتنامه دهخدا
مدنی ٔ. [ م ُ ن ِءْ ] (ع ص ) مرتکب شونده ٔ عیب و نقص . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
مدنی
لغتنامه دهخدا
مدنی . [ م َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به مدینه که به معنی شهر است عموماً و شهر یثرب خصوصاً. و در نسبت به مدینه خلاف است که مدنی باید گفت ویا مدینی و اقوال صرفیان و لغویان و نسابه ها در این باره مضطرب است . مؤلف لسان العرب یکبار گوید مدینه حصنی است ک...
-
مدنی
لغتنامه دهخدا
مدنی . [ م َ دَنی ی / م َ دَ ] (ص نسبی ) باشنده ٔ شهر. (از غیاث اللغات ). شهری . شهرباش . حضری . مدری . قراری . ساکن حضر. ساکن شهر. مقابل بدوی . (یادداشت مؤلف ). اهل شهر. منسوب به مدینه به معنی شهر. || مربوط به شهر. شهری : تعلیمات مدنی . || منسوب به...
-
مدنی
لغتنامه دهخدا
مدنی . [ م ُ ](ع ص ) نزدیک شونده . رجوع به ادناء شود. || نزدیک گرداننده . (ناظم الاطباء). رجوع به ادناء شود.
-
مدنی
لغتنامه دهخدا
مدنی . [ م ُ دَن ْ نی ] (ع ص )آنکه نزدیک می گرداند و سبب نزدیک شدن می گردد. رجوع به تدنیة شود. || آنکه جستجو می کند در کارهای خرد و بزرگ . (ناظم الاطباء). رجوع به تدنیة شود.
-
مدنی
لغتنامه دهخدا
مدنی . [ م ُ دُ ] (ص نسبی )منسوب به مدن به معنی شهرها. رجوع به مَدَنی شود.
-
مدنی
لغتنامه دهخدا
مدنی . [ م ُ نا ] (ع ص ) مرد ضعیف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مدنی
لغتنامه دهخدا
مدنی . [ م ُدْ دَ ] (ع ص )نزدیک گردنده . (آنندراج ). نزدیک شده . (ناظم الاطباء).
-
مدنی
دیکشنری فارسی به عربی
حضري , مدني