کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدفوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدفوق
لغتنامه دهخدا
مدفوق . [ م َ ] (ع ص ) آب ریخته شده . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است از دفق و دفوق . رجوع به دفق شود : فراموشت نکرد ایزد در آن حال که بودی نطفه ٔ مدفوق مدهوش .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
دافق
لغتنامه دهخدا
دافق . [ ف ِ ] (ع ص ) جهنده . ریزنده . ریزنده ٔ آب || مأدافق ؛ ای مدفوق ، آب جهیده . (منتهی الارب ). ریخته شده . || مأدافق کنایه از آب مردست .
-
عامر
لغتنامه دهخدا
عامر. [ م ِ ] (ع ص ) آبادکننده . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || آباد و معمور. (ناظم الاطباء). و بر این تقدیر عامر به معنی معمور باشد چون دافق بمعنی مدفوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). || زیارت کننده . ج ، عمار. (آن...
-
مدهوش
لغتنامه دهخدا
مدهوش . [ م َ ] (ع ص ) خیره . (زمخشری ). بی آگاهی . متحیر. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). دیوانه . سراسیمه . (حفان ). شیدا. (اوبهی ). سرگشته . حیران . مست . بیهوش . (از غیاث اللغات ). بی خود. حیران . (منتهی الارب ). هاج . خردشده از ترس و مانند آن . (یادداشت ...
-
جارة
لغتنامه دهخدا
جارة. [ جارْ رَ ] (ع ص ، اِ) جردهنده . کسره دهنده . || راه بسوی آب . || شتری که به مهار کشیده شود. فاعلةبمعنی مفعولة مثل راضیة و دافق بمعنی مرضیة و مدفوق . و فی الحدیث : لا صدقةَ فی الابل الجارة و هی رکائب القوم لان الصدقة فی السوائم . (منتهی الارب )...
-
حال
لغتنامه دهخدا
حال . (ع اِ) کیفیت . چگونگی . وضع. هیأت . گونه . شکل . جهت . بث ّ. دُبّة. دُب ّ. حالت . طبق . هِبّة. اهجورة. اهجیراء. اِهجیری . هجیر. هجّیرة. هجّیری ̍. طِب ْء. شأن . بال . دأب . قِندِد. قِندید. اهلوب . طبع. فتن . بلولة. (منتهی الارب ). بُلُلة. خلد...