کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدفع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مدفع
/madfa'/
معنی
۱. جای گرد آمدن آب.
۲. مجرای آب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدفع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مدافع] [قدیمی] madfa' ۱. جای گرد آمدن آب.۲. مجرای آب.
-
مدفع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مدافع] medfa' ۱. (نظامی) آلت دفاع از قبیل توپ و تفنگ.۲. [قدیمی] آلت دفع.
-
مدفع
فرهنگ فارسی معین
(مَ فَ) [ ع . ] (اِ.) جای گرد آمدن آب ، مجرای آب . ج . مدافع .
-
مدفع
لغتنامه دهخدا
مدفع. [ م َ ف َ ] (ع اِ) آب رو رودبار. (منتهی الارب ). جای رفتن آب . (مهذب الاسماء). مجرای آب بین دافعتین . (از متن اللغة). رجوع به دافعة شود. || جای گرد آمدن آب . (منتهی الارب ): مدفع الوادی ؛ قسمت پست تر وادی . (از متن اللغة). ج ، مدافع. رجوع به مد...
-
مدفع
لغتنامه دهخدا
مدفع. [ م ِ ف َ ] (ع اِ) آلت دفع. (اقرب الموارد). توپ که قوی آلت حرب است . (منتهی الارب ). بر آلاتی اطلاق شود که آتش وگلوله و دیگر چیزهای کشنده بر سر دشمن بارند. (از متن اللغة). ج ، مدافع. رجوع به مدفعة شود. || (ص ) بسیار دفعکننده و راننده . (منتهی ا...
-
مدفع
لغتنامه دهخدا
مدفع. [ م ُ دَف ْ ف ِ ] (ع ص ) دفعکننده . (آنندراج ).
-
مدفع
لغتنامه دهخدا
مدفع. [ م ُ دَف ْف َ ] (ع ص ) شتر نجیب . || شتر خوار و هجین . || مردم رانده و حقیر. (منتهی الارب ). محقور. مطرود. حقیری که به مهمانی رود و نپذیرندش و درخواست کند و ندهندش . (از متن اللغة). مهمانی که قوم او را یکی بر دیگری دفع کند و حواله نماید. (منته...
-
مدفع
دیکشنری عربی به فارسی
توپ (معمولا بصورت اسم جمع) , استوانه , لوله , بتوپ بستن , تصادم دو توپ
-
جستوجو در متن
-
مدافع
لغتنامه دهخدا
مدافع. [ م َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ مِدفَع. (متن اللغة). رجوع به مدفع شود. || ج ِ مَدفَع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مدفع شود.
-
مدافع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مِدفع] [قدیمی] madāfe' = مِدفع
-
توپ (معمولا بصورت اسم جمع)
دیکشنری فارسی به عربی
مدفع
-
بتوپ بستن
دیکشنری فارسی به عربی
مدفع
-
تصادم دو توپ
دیکشنری فارسی به عربی
مدفع
-
استوانه
دیکشنری فارسی به عربی
اسطوانة , حادلة , عمود , مدفع