کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مدعی
/modda'i/
معنی
۱. ادعاکننده.
۲. دشمن.
۳. کسی که از چیزی لاف میزند که ندارد.
۴. (حقوق) خواهان؛ کسی که با دیگری دعوی دارد؛ دعویکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ادعاکننده، دعویکننده، شکایتکننده، خواهان
۲. حریف، خواهان، رقیب، مخالف ≠ مدعیعلیه، خوانده
۳. ناموسگر
۴. حقهباز، شارلاتان
۵. درخواستکننده
برابر فارسی
خواهان، خواستار، داونده، داومند
دیکشنری
asserter, assertor, claimant, claimer, pretender, professed
-
جستوجوی دقیق
-
مدعی
واژگان مترادف و متضاد
۱. ادعاکننده، دعویکننده، شکایتکننده، خواهان ۲. حریف، خواهان، رقیب، مخالف ≠ مدعیعلیه، خوانده ۳. ناموسگر ۴. حقهباز، شارلاتان ۵. درخواستکننده
-
مدعی
فرهنگ واژههای سره
خواهان، خواستار، داونده، داومند
-
مدعی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] modda'i ۱. ادعاکننده.۲. دشمن.۳. کسی که از چیزی لاف میزند که ندارد.۴. (حقوق) خواهان؛ کسی که با دیگری دعوی دارد؛ دعویکننده.
-
مدعی
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَّ عا) [ ع . ] (اِمف .) دعوی کرده شده ، ادعا کرده شده .
-
مدعی
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - خواهان . 2 - ادعا - کننده .
-
مدعی
لغتنامه دهخدا
مدعی . [ م َ عی ی ] (ع ص ) مرد متهم در نسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مدعی
لغتنامه دهخدا
مدعی . [ م ُ ] (ع ص ) کسی که به پسری خود قبول کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادعاء. رجوع به ادعاء شود.
-
مدعی
لغتنامه دهخدا
مدعی . [ م ُدْ دَ ] (ع ص ) دعوی کننده . (آنندراج ). ادعاکننده . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). که چیزی را از آن خویش پندارد بحق یا باطل . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || درخواست کننده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی بعدی شود. || در فقه ...
-
مدعی
لغتنامه دهخدا
مدعی . [ م ُدْ دَ عا ] (ع ص ) دعوی کرده شده . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ). آرزوکرده شده . (آنندراج ).- مدعی به ؛ مورد ادعا.- مدعی علیه ؛ آنکه بر او ادعائی شود. من یجبرعلیها. (تعریفات ). خوانده . (لغات فرهنگستان ). طرف مقابل مُدَّعی .|| آرزوکرده ...
-
مدعی
دیکشنری فارسی به عربی
حازم , خصم , محامي , مدعي , ممثل
-
واژههای مشابه
-
مدعي
دیکشنری عربی به فارسی
مدعي , مطالبه کننده , خواهان , دادخواه , عارض , شاکي
-
مدعی شدن
واژگان مترادف و متضاد
ادعا کردن دعوی کردن
-
مدعی شدن
فرهنگ واژههای سره
داویدن
-
مدعی علیه
فرهنگ واژههای سره
خوانده