کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدعي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مدعی به
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق) modda'ābeh خواسته؛ آنچه مورد ادعا است.
-
مدعی علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مدّعیٰعلَیه] (حقوق) modda'āla(e)yh کسی که دعوی بر او اقامه شده؛ خوانده.
-
مدعی العموم
لغتنامه دهخدا
مدعی العموم . [ م ُدْ دَ عِل ْ ع ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب )دادستان . (لغات فرهنگستان ). رجوع به دادستان شود.
-
مدعی العمومی
لغتنامه دهخدا
مدعی العمومی . [ م ُدْ دَ عِل ْ ع ُ ] (حامص مرکب ) دادستانی . (لغات فرهنگستان ). رجوع به دادستانی شود.
-
مدّعی شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اِدَّعاءٌ
-
مدعی علیه
دیکشنری فارسی به عربی
متهم
-
تأمین مدعی به
لغتنامه دهخدا
تأمین مدعی به . [ ت َءْ ن ِ م ُدْ دَ عا ب ِه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح حقوقی ) توقیف مقداری از اموال خوانده و امانت گذاردن آن نزدشخصی که مورد رضایت طرفین باشد. دادگاه بتقاضای خواهان قراری مبنی بر این که از اموال خوانده بمقدار مدعی به توقی...
-
مدعی (مالکیت) … شد
دیکشنری فارسی به عربی
اِدَّعي بـ
-
مزاحم و مدعی
فرهنگ گنجواژه
رقیب.
-
جستوجو در متن
-
مطالبه کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مدعي
-
دادخواه
دیکشنری فارسی به عربی
مدعي
-
عارض
دیکشنری فارسی به عربی
مدعي
-
pretender
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تظاهر کننده، مدعی، سالوس، وانمودگر، عذراورنده، مدعی تاج وتخت
-
طرفین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طرفَین، تثنیۀ طرف] tarafeyn دوطرف؛ دوجانب؛ دوسو؛ دوکرانه.〈 طرفین دعوی: (حقوق) مدعی و مدعی علیه.
-
متخاصمین
لغتنامه دهخدا
متخاصمین . [ م ُ ت َ ص ِ م َ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ متخاصم . دو دشمن . || (اصطلاح حقوقی ) مدعی و مدعی علیه . (آنندراج ). مدعی و مدعی علیه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاصم شود.