کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدد یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مدد یافتن
مترادف و متضاد
کمکگرفتن، کمک دریافت کردن ≠ کمک کردن، مدددادن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدد یافتن
واژگان مترادف و متضاد
کمکگرفتن، کمک دریافت کردن ≠ کمک کردن، مدددادن
-
واژههای مشابه
-
کانی مدد
لغتنامه دهخدا
کانی مدد. [ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 43هزارگزی باختر مهاباد و 13هزارگزی خاور شوسه ٔ خانه به نقده . ناحیه ای است واقع در جلگه معتدل و دارای 15 تن سکنه . از رودخانه آواجیر مشروب میشود. محصولاتش غلات ، ...
-
مدد خواستن
واژگان مترادف و متضاد
استمدادطلبیدن، کمک خواستن، امداد خواستن، یاریطلبیدن، یاری خواستن ≠ یاری بخشیدن
-
مدد جو
فرهنگ واژههای سره
یاری جو
-
ایمه مدد
لغتنامه دهخدا
ایمه مدد. [ اَ م ِ م َ دَ ] (اِ مرکب ) کسی که اراضی خراج را متصرف باشد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
بی مدد
لغتنامه دهخدا
بی مدد. [ م َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مدد) بی یار و بی معین . || بیچاره و فرومانده . (ناظم الاطباء). رجوع به مدد شود.
-
مدد رساندن
دیکشنری فارسی به عربی
مساعدة
-
مدد معاش
دیکشنری فارسی به عربی
علاوة
-
باد مِدِدْ
لهجه و گویش گنابادی
badmeded در گویش گنابادی یعنی یک جای کارش می لنگد ، کاسه ای زیر نیم کاسه دارد ، غیر قابل اعتماد بودن
-
حیدر مدد
لهجه و گویش تهرانی
نوعی عزاداری در ماه محرم
-
مدد جو
واژهنامه آزاد
(بهزیستی) کسی که نیاز به کمک مددکاران دارد؛ افراد فاقد سرپرست، زنان سرپرست خانوار، یا نوجوانان بزهکار در کانون اصلاح و تربیت از جمله مددجویان سازمان بهزیستی اند. معادل Client در انگلیسی.
-
باد مدد
واژهنامه آزاد
(گنابادی) باد مِدِدْ؛ یک جای کارش می لنگد، کاسه ای زیر نیم کاسه دارد، غیر قابل اعتماد است.
-
مرد و مدد
لغتنامه دهخدا
مرد و مدد. [ م َ دُ م َ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) یار و یاور. کس و کار.- مرد و مددی نداشتن ؛یکبارگی بی کس بودن . سرپرست و نفقه آوری نداشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مدد و کمک
فرهنگ گنجواژه
یاری.