کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مددکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مددکاری
مترادف و متضاد
امداد، کمک، یاری، یاریرسانی، مدد، عنایت، مساعدت، معاضدت، یاوری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مددکاری
واژگان مترادف و متضاد
امداد، کمک، یاری، یاریرسانی، مدد، عنایت، مساعدت، معاضدت، یاوری
-
مددکاری
لغتنامه دهخدا
مددکاری . [ م َ دَدْ ] (حامص مرکب ) کمک . دستگیری . یاری . یاوری . مساعدت . حمایت : نام احمد چون چنین یاری کندتا که نورش چون مددکاری کند. مولوی .|| تأیید. توفیق : درمی خواهد از خدا مددکاری در آنچه او را بر آن واداشته . (تاریخ بیهقی ص 312). از مددکار...
-
مددکاری
واژهنامه آزاد
(علوم اجتماعی) معادل Social work در انگلیسی.
-
جستوجو در متن
-
تعاون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'āvon به هم کمک کردن؛ یکدیگر را یاری کردن؛ مددکاری کردن.
-
دستمردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] dastmardi یاری؛ کمک؛ مددکاری.
-
مددگاری
لغتنامه دهخدا
مددگاری . [ م َ دَدْ ] (حامص مرکب ) مددکاری . رجوع به مددکاری و نیز رجوع به ناظم الاطباء شود.
-
پشت گرمی
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (حامص .) 1 - به کسی متکی بودن ، اعتماد. 2 - مددکاری .
-
معاونت
واژگان مترادف و متضاد
۱. نیابت ۲. مددکاری، یاری، کمک ۳. همدستی، شرکت
-
دست مردی
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) (حامص .) 1 - یاری ، مددکاری . 2 - کنایه از: قدرت ، قوت .
-
جانبداری
لغتنامه دهخدا
جانبداری . [ن ِ ] (حامص مرکب ) طرفداری . مددکاری . حمایت . (ناظم الاطباء). عمل جانبدار. رجوع به جانب و جانبدار شود.
-
کمک
لغتنامه دهخدا
کمک . [ ک ُ م َ ] (ترکی ، اِ) اعانت و مددکاری چه درکار و بار و چه در جنگ ، از لغات ترکی نوشته شد. (غیاث ) (آنندراج ).مدد و اعانت و مددکاری چه در کار و بار و چه در جنگ . (ناظم الاطباء). کومک . مدد. یاری . مساعدت . معاضدت . دستیاری . مدد. یاری . یاوری ...
-
یاررس
لغتنامه دهخدا
یاررس . [ یارْ رَ ] (نف مرکب ) مددکار و یاری دهنده . (برهان ). صاحب آنندراج گوید، معنی ترکیبی آن من حیث القیاس رسنده ٔ به یار صحیح میشود که عبارت از ممد و معاون باشد لیکن به معنی مصدری مستعمل است یعنی یاررسی که عبارت از مدد و معونت باشد. حکیم فردوسی ...
-
دستگیری کردن
لغتنامه دهخدا
دستگیری کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعانت و مساعدت و معاضدت و یاری و مددکاری کردن : بدان پرورانیدم این تار راکه تا دستگیری کند یار را. فردوسی .گه نعمت دهد نقصان پذیری کند هنگام حیرت دستگیری . نظامی .نه گر دستگیری کنی خرمم نه گر سر بری بر دل آید غ...
-
دستمردی
لغتنامه دهخدا
دستمردی . [ دَ م َ ] (حامص مرکب ) یاری و مددکاری . (برهان ). کمک . اعانت : دست هزار رستم برتافتی که تودر باب دست مردی سهراب دیگری . خالدبن ربیع مکی طولانی . || شجاعت . (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر به رستم دستان ورا قیاس کنم قیاس راست نیاید به رستم دست...