کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مداین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مداین
/madāyen/
معنی
= مدینه
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شهرها، دیارها، مدینهها، بلاد، بلدها ≠ قراء، قریهها
۲. ممالک، کشورها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مداین
واژگان مترادف و متضاد
۱. شهرها، دیارها، مدینهها، بلاد، بلدها ≠ قراء، قریهها ۲. ممالک، کشورها
-
مداین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مدائن، جمعِ مدینَة] [قدیمی] madāyen = مدینه
-
مداین
فرهنگ فارسی معین
(مَ یِ) [ ع . مدائن ] (اِ.) جِ مدینه . 1 - شهرها. 2 - نام شهر قدیمی تیسفون .
-
مداین
لغتنامه دهخدا
مداین . [ م َ ی ِ ] (اِ) نام گوشه ای است . در موسیقی ایرانی .
-
مداین
لغتنامه دهخدا
مداین . [ م َ ی ِ ] (اِخ ) شهرکی است برمشرق دجله و مقر خسروان بوده است و اندر وی یکی ایوانی است که ایوان کسری خوانند و گویند که هیچ ایوان از آن بلندتر نیست اندر جهان . و این شهرکی بزرگ بود و با آبادانی و آبادانی وی به بغداد بردند. (حدود العالم ). نام...
-
مداین
لغتنامه دهخدا
مداین . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) وام دهنده و وام خواهنده . (آنندراج ). وام دار. قرض دار. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
زال مداین
لغتنامه دهخدا
زال مداین . [ ل ِ م َ ی ِ ] (اِخ ) پیر زنی که خانه ٔ مجاور ایوان داشت و با همه ٔ ابرام انوشیروان نفروخت و انوشیروان به ستم از وی نستد و کجی و قناسیی در کاخ راه یافت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (شرفنامه ٔ منیری ) : نه زال مدائن کم از پیرز...
-
ایوان مداین
لغتنامه دهخدا
ایوان مداین . [ اَی ْ ن ِ م َ ی ِ ] (اِخ ) ایوان کسری : در ایوانی که تو خواهی ترا باغ ارم سازدچو ایوان مداین مرترا ایوان و خم سازد. فرخی .هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان ایوان مداین را آئینه ٔ عبرت دان . خاقانی .رجوع به ایوان و ایوان کسری شود.
-
جستوجو در متن
-
بوادی
واژگان مترادف و متضاد
بادیهها، بیابانها، صحاری، صحراها ≠ مداین
-
ظبی
لغتنامه دهخدا
ظبی . [ ظُب ْ با ] (اِخ ) ناحیه ای است از سواد عراق نزدیک مداین .
-
مدائن
لغتنامه دهخدا
مدائن . [ م َ ءِ ] (اِخ ) رجوع به مداین شود.
-
بلاد
واژگان مترادف و متضاد
بلدان، بلدها، دیارها، شهرها، مداین، مدینهها، ولایات، ولایتها، قراء، سرزمینها
-
کوشک اسپید
لغتنامه دهخدا
کوشک اسپید. [ ک ِ اِ ] (اِخ ) یکی از عمارات مداین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس منصور خالد برمک را گفت : کوشک اسپید که به مداین است بکنم و خشتها اینجا آورم . (مجمل التواریخ و القصص ).