کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مداومت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مداومت
/modāvemat/
معنی
۱. پیوسته در کاری بودن؛ دوام دادن؛ ادامه دادن.
۲. پایداری و ثبات در کاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پایداری، مقاومت، ایستادگی
۲. پشتکار، پیوستهکاری
۳. ابرام، اصرار، پافشاری، تداوم
۴. جد، جدیت، کوشش
فعل
بن گذشته: مداومت کرد
بن حال: مداومت کن
دیکشنری
application, constancy, continuance, obstinacy
-
جستوجوی دقیق
-
مداومت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایداری، مقاومت، ایستادگی ۲. پشتکار، پیوستهکاری ۳. ابرام، اصرار، پافشاری، تداوم ۴. جد، جدیت، کوشش
-
مداومت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مداوَمة] modāvemat ۱. پیوسته در کاری بودن؛ دوام دادن؛ ادامه دادن.۲. پایداری و ثبات در کاری.
-
مداومت
فرهنگ فارسی معین
(مُ وِ مَ) [ ع . مداومة ] (مص م .) دوام دادن ، ادامه یافتن .
-
مداومت
لغتنامه دهخدا
مداومت . [ م ُ وَ / وِ م َ ] (از ع اِمص ) استدامت . پایداری . ثبات . (ناظم الاطباء). ادامه . (فرهنگ فارسی معین ). || مواظبت وایستن بر کاری . (ناظم الاطباء). || (ص ) همیشه یا مدتی طولانی کاری را انجام دادن . دوام دادن . پایداری کردن . ثابت قدم بودن . ...
-
واژههای مشابه
-
مداومت دادن
واژگان مترادف و متضاد
تداوم بخشیدن، ادامه دادن
-
مداومت بامری دادن
دیکشنری فارسی به عربی
عيش
-
واژههای همآوا
-
مداومة
لغتنامه دهخدا
مداومة. [ م ُ وَ م َ ] (ع مص ) بر کاری ایستادن . (از منتهی الارب ) (دستور الاخوان ). مواظبت کردن برامری . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از زوزنی ). || درنگ نمودن در کاری . (از منتهی الارب ). تأنی . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || دوام کاری را طلب...
-
جستوجو در متن
-
مواکظة
لغتنامه دهخدا
مواکظة. [ م ُ ک َ ظَ ] (ع مص ) مداومت کردن بر کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (صراح اللغة). مواظبة. (تاج المصادر بیهقی ). مواظبت . مداومت . مداومت بر کاری . (یادداشت مؤلف ).
-
تداوم
واژگان مترادف و متضاد
استمرار، تسلسل، تمدید، مداومت، همیشگی
-
برزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: varžītan] ‹ورزیدن› [قدیمی] barzidan کاری را پیاپی کردن؛ مواظبت و مداومت در کاری کردن.
-
مرابطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مرابَطَة] [قدیمی] morābete ۱. رابطه داشتن.۲. مداومت و مواظبت کردن.
-
استمرار
واژگان مترادف و متضاد
ادامه، بقا، تداوم، دوام، مداومت، همیشگی