کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مداوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مداوم
/modāvem/
معنی
همیشگی؛ دائم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بلاوقفه، پیاپی، پیدرپی، مسلسل، پیوسته، علیالدوام، لاینقطع، مستمر، ناگسیخته
برابر فارسی
پیاپی، همیشگی، همواره، یکسره
دیکشنری
ceaseless, constant, continuous, diligent, endless, even, frequent, languishing, steady, obstinate, ongoing, perpetual, running, unflagging
-
جستوجوی دقیق
-
مداوم
واژگان مترادف و متضاد
بلاوقفه، پیاپی، پیدرپی، مسلسل، پیوسته، علیالدوام، لاینقطع، مستمر، ناگسیخته
-
مداوم
فرهنگ واژههای سره
پیاپی، همیشگی، همواره، یکسره
-
مداوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] modāvem همیشگی؛ دائم.
-
مداوم
فرهنگ فارسی معین
(مُ وِ) [ ع . ] (اِفا.) دوام دهنده ، ادامه دهنده .
-
مداوم
لغتنامه دهخدا
مداوم . [ م ُ وِ ] (ع ص ) ثابت قدم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). درنگ نماینده و برکاری ایستنده . (آنندراج ). پی گیر. دوام کننده . بادوام . || مواظب . (ناظم الاطباء). || همیشه دارنده . (آنندراج ). || دوام دهنده . مداومت کننده . (فرهنگ فارسی مع...
-
مداوم
دیکشنری فارسی به عربی
ثابت , مستمر
-
واژههای مشابه
-
continuous furnace
کورۀ مداوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] کورهای که پیوسته در آن مواد از یک دهانه وارد و پس از انجام عملیات موردنظر، بهتدریج از دهانۀ دیگر خارج میشوند
-
جستوجو در متن
-
overconstantly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به طور مداوم
-
continently
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به طور مداوم
-
contin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مداوم
-
continuist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مداوم
-
continuer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مداوم
-
extemporarily
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به طور مداوم