کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مداواة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مداواة
لغتنامه دهخدا
مداواة. [م ُ ] (ع مص ) کسی را دوا کردن . (زوزنی ). کسی را داروکردن . (تاج المصادر بیهقی ). درمان کردن کسی را و معاینه نمودن . (از منتهی الارب ). معالجه . معاینه . (اقرب الموارد). با دارو معالجه کردن . (از متن اللغة) . رجوع به مداوا و مداوات شود.
-
واژههای همآوا
-
مداوات
لغتنامه دهخدا
مداوات . [ م ُ ] (ع مص ) مداواة. دوا کردن . درمان نمودن . (غیاث اللغات ). چاره کردن . دوا درمان کردن . معالجه کردن . اساوة. اساوت . دارو کردن بیمار را. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مداوا و مداواة شود. || (اِمص ) علاج . معالجه . رجوع به مداوا شود.
-
جستوجو در متن
-
دواء
لغتنامه دهخدا
دواء. [ دَ / دِ ] (ع مص ) مداواة. (منتهی الارب ). رجوع به مداواة و مداوا شود.
-
مداوا
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مداواة ] (مص م .) درمان کردن ، دوا کردن .
-
اساوة
لغتنامه دهخدا
اساوة. [ اُ وَ ] (ع مص ) معالجه .مداواة. مداوا. دوا کردن . || (اِ) طب ّ.
-
مداوات
لغتنامه دهخدا
مداوات . [ م ُ ] (ع مص ) مداواة. دوا کردن . درمان نمودن . (غیاث اللغات ). چاره کردن . دوا درمان کردن . معالجه کردن . اساوة. اساوت . دارو کردن بیمار را. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مداوا و مداواة شود. || (اِمص ) علاج . معالجه . رجوع به مداوا شود.
-
اسو
لغتنامه دهخدا
اسو. [ اَس ْوْ ] (ع مص ) دوا کردن . دارو کردن ِ جراحت . (زوزنی ). دارو کردن ِ خستگی . دارو بر جراحت کردن . (تاج المصادر). مرهم نهادن . علاج کردن . مداواة کردن . طبابت . || اصلاح کردن میان دو تن یا جماعتی را. نیک کردن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی )....
-
مداوا
لغتنامه دهخدا
مداوا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) دواکردن . درمان کردن . مخفف مداوات است . (غیاث اللغات ). مداواة. رجوع به مداواة شود. || چاره . علاج . معالجه . درمان . (ناظم الاطباء) : مداوابود سیری از جانورنه این درد را هیچگونه دواست . ناصرخسرو.در حال خاقانی نگر بیمار...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بلدی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الثلاج . ازاهل موصل از شهر بلد. او در صناعت طب فاضل و در علم و عمل خبیر و نیکومعالجه و از اجل تلامذه ٔ احمدبن ابی الاشعث بود و سالها ملازمت وی داشت . او راست : کتاب تدبیر...
-
اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
اسکندرانی . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) محمدبن احمد طبیب ، نزیل دمشق . وی در سال 1292 هَ . ق . میزیست . او راست : 1- الازهار المجنیة فی مداواة الهیضة الهندیة، که در دمشق بسال 1299 بطبع رسیده . 2- تبیان الاسرار الربانیة فی النباتات و المعادن و الخواص الحیوان...
-
اسکندر بارودی
لغتنامه دهخدا
اسکندر بارودی . [ اِ ک َ دَ رِ ] (اِخ ) اسکندربن نقولابن سمعان بن مرادبارودی (1272 - 1339 هَ .ق .). طبیب مصنف . اصل او ازحوران (سوریه ) است و یکی از اجداد وی به لبنان منتقل شد، و اسکندر در صیداء متولد گردید و در مدرسه ٔ آمریکائی بیروت کسب علم کرد و ب...
-
ابن حزم
لغتنامه دهخدا
ابن حزم . [ اِ ن ُ ح َ ] (اِخ ) ابومحمد علی بن احمدبن سعیدبن حزم اموی اندلسی . اصل او از فارس است . جد اعلای او از موالی یزیدبن ابی سفیان برادر معاویه بود و از اینرو او را اموی گفتندی . پدرش احمدبن سعید وزیر ابومنصور از سلاطین عامری بود و پس از ابومن...
-
حجرالبحیرة
لغتنامه دهخدا
حجرالبحیرة. [ ح َ ج َ رُل ْ ب ُ ح َ رَ ] (ع اِ مرکب ) شبق . سنگی است رقیق و سیاه و چون در آتش اندازند اندکی ملتهب گردد و از نواحی شام خیزد. با محللات محلل و با مجففات مجفف و جهت ریاح و رکین ، و التیام جراحات نافع است . (تحفه حکیم مؤمن ). و ابن البیط...