کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مداهنه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مداهنه کردن
مترادف و متضاد
تملق گفتن، چاپلوسی کردن، زبانبهمزد شدن، چربزبانی کردن
دیکشنری
adulate, fawn, flatter
-
جستوجوی دقیق
-
مداهنه کردن
واژگان مترادف و متضاد
تملق گفتن، چاپلوسی کردن، زبانبهمزد شدن، چربزبانی کردن
-
واژههای مشابه
-
مداهنه کار
لغتنامه دهخدا
مداهنه کار. [ م ُ هََ / هَِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) خوشامدگو. چاپلوس . ریاکار. || سهل انگار. ولنگار.
-
مداهنه کاری
لغتنامه دهخدا
مداهنه کاری . [ م ُ هََ / هَِ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل مداهنه کار. رجوع به مداهنه کار شود.
-
جستوجو در متن
-
خودشیرینی کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشخدمتی کردن، خوشرقصی کردن ۲. چاپلوسی کردن، مداهنه کردن
-
toadied
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لعنتی، مداهنه کردن
-
ریشخند کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تملق , مداهنة
-
چاپلوسی کردن
واژگان مترادف و متضاد
چربزبانی کردن، مداهنهگری کردن، مداهنه کردن، خایهمالی کردن، زبانبهمزد بودن، کاسهلیسی کردن، مجیز گفتن
-
cajoleries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
cajoleries، ریشخند، ریشخند کردن، گول، مداهنه
-
تملق
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبصبص، تصلف، چاپلوسی، چربزبانی، ریاکاری، زبانبهمزدی، سالوس، مجیز، مجیزگویی، دملابه، مداهنه، موسموس ۲. چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن، مجیز گفتن، مداهنه کردن، لابه کردن
-
خر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فریفتن، گولزدن ۲. خام کردن ۳. شیرینزبانی کردن، مداهنه کردن، چاپلوسی کردن، تملق گفتن (بهمنظور سوءاستفاده یا فریفتن)
-
ممالثة
لغتنامه دهخدا
ممالثة. [ م ُ ل َ ث َ ] (ع مص ) مداهنه کردن . نفاق نمودن . (از ناظم الاطباء). مداهنه کردن . (از اقرب الموارد). آشکار کردن خلاف ظاهر و مصانعت نمودن . || بهم بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملاعبه کردن . (از ناظم الاطباء). با هم بازی کردن . ملاع...
-
grease
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گریس، چربی، روغن، چاپلوسی، روغن اتومبیل، مداهنه، روغن زدن، چرب کردن، رشوه دادن
-
greases
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گریس، چربی، روغن، چاپلوسی، روغن اتومبیل، مداهنه، روغن زدن، چرب کردن، رشوه دادن