کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هیچ ندان
لغتنامه دهخدا
هیچ ندان . [ ن َ ] (نف مرکب ) هیچ مدان . جاهل و نادان .
-
پورپسر
لغتنامه دهخدا
پورپسر. [ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که خود را نادان و هیچ مدان وا نماید. و نیز نادان گرفتن پیشینه . (آنندراج ).
-
کهی
لغتنامه دهخدا
کهی . [ک ِ ] (حامص ) کوچکی . خردی . صغر. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قلم جدا کند ای شاه کهتر از مهتربه کوتهی و درازی مدان کهی و مهی .ناصرخسرو (از امثال و حکم ص 451).
-
پنبه چولی
لغتنامه دهخدا
پنبه چولی . [ پَم ْ ب َ ] (اِخ ) نام قریه ای از دهستان اندرود در فرح آباد مازندران که جمعی از کردان مُدان لو در آنجا مقیمند. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 13 و 120).
-
زب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zab ۱. مفت؛ رایگان.۲. سهل و آسان: ◻︎ لیک فتحنامهٴ تن زب مدان / ورنه هر کس سرّ دل دیدی عیان (مولوی: لغتنامه: زب).
-
کران گزیدن
لغتنامه دهخدا
کران گزیدن .[ ک َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کران جستن . گوشه گرفتن . دوری گزیدن از خلق . (از فرهنگ فارسی معین ) : من کنم یاری طلب هرگز مدان کز طلب کردن کران خواهم گزید. خاقانی .از صحبت خلق امان بجستی از قربت شه کران بجستی .خاقانی (تحفةالعراقین ).
-
غره بودن
لغتنامه دهخدا
غره بودن . [ غ ِرْ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) مغ-روربودن . (آنندراج ). فریفته شدن . گول خوردن . غره شدن . غره گردیدن . غره گشتن . رجوع به غره شود : آهی مباش غره فسان و فسوس راهرگز مدان تو زهر گیاه اصل سوس را.؟ (آنندراج ).
-
تانی تنه
لغتنامه دهخدا
تانی تنه . [ ت َ ن َ ] (اِ) کلماتی که برای استقامت وزن نغمات در وقت خوانندگی ابتدا بدان کنند. (آنندراج ) : دانستن معرفت به تانی تنه نیست اثبات ظهور ذات را بینه نیست در دل بجز از نور خدا هیچ مدان غیر از یک کس به خانه ٔ آینه نیست .میرهمام (از آنندراج )...
-
رنگ بر آب زدن
لغتنامه دهخدا
رنگ بر آب زدن . [ رَ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) رنگ بر آب ریختن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). منصوبه برانگیختن . (آنندراج ). منصوبه ٔ تازه برانگیختن . (غیاث اللغات ). و رجوع به «رنگ بر آب ریختن » شود : از من مدان چون باغ اگر هر دم برنگی می شوم بیرنگی او م...
-
ناشاکر
لغتنامه دهخدا
ناشاکر. [ ک ِ ] (ص مرکب )ناسپاس . کافرنعمت . که سپاسگزار نیست . کفور. که ناشکری می کند. مقابل شاکر، به معنی سپاسگزار : گفتم ای باد اینک آنجارفت خواهم پیش اوتو مرا از شاعران ناشاکر فضلش مدان . فرخی .آنکه او شاکر بود باشد ز خیل الاکرمین و آنکه ناشاکر ب...
-
کمترک
لغتنامه دهخدا
کمترک . [ ک َ ت َ رَ ] (ق مرکب ) بسیار قلیل و اندک : آب اگرچه کمترک نیرو کندبند و وَرْغ سست و پوده بفکند. رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || اندکی کمتر : شب تار و بیابان دورمنزل خوشا آن کس که بارش کمترک بی . باباطاهر.آلت آشکار جز سگ را مدان کمترک ...
-
گردنی
لغتنامه دهخدا
گردنی . [ گ َ دَ ] (ص نسبی ، اِ) پی سر. پشت گردنی . پس گردنی . ضربتی که با کف بر پشت گردن زنند : جمله خلقان را مدان جز گلخنی خورده از حمامی تن گردنی . عطار (مظهرالعجائب ). || (اِ) قلاده که به گردن اسب کنند از چوب چرم گرفته . قسمتی از یراق اسب چون نیم...
-
سلاف
لغتنامه دهخدا
سلاف . [ س ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب .(غیاث ). می . باده . (فرهنگ فارسی معین ) : عیش اسلاف در سلاف مدان گل سیراب در سراب مکاب . خاقانی . || آنچه چکد از انگور قبل از فشردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) : قم ب...
-
هارون آباد
لغتنامه دهخدا
هارون آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لوی بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 34 هزارگزی جنوب خاور گل تپه و 6 هزارگزی خاور شوسه ٔ مدان بیجار. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 250 تن سکنه . از چشمه ها و رودخانه ٔ خوشاب مشروب میشود. محصول آ...
-
سر بودن
لغتنامه دهخدا
سر بودن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) شهیر بودن . برتر بودن : تو چیزی مدان کز خرد برتر است خرد بر همه نیکوئی ها سر است . فردوسی .ز گودرزیان مهتر و بهتر است به ایران سپه بر دو بهره سر است . فردوسی .مرا پشت بودی گر ایدر بدی به قنوج بر لشکرم سر بدی . فردوسی ....