کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدامع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مدامع
/madāme'/
معنی
= مدمع
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدامع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مدمع] [قدیمی] madāme' = مدمع
-
مدامع
فرهنگ فارسی معین
(مَ مِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مدمع . 1 - چشمه ها. 2 - مجرای اشک . 3 - کُنج چشم .
-
مدامع
لغتنامه دهخدا
مدامع. [ م َ م ِ ] (ع اِ) محلهای اشک . مجراهای اشک . (فرهنگ فارسی معین ). کنج های چشم . (آنندراج ). دنبال چشم . (فرهنگ خطی ). ج ِ مدمع. رجوع به مدمع شود : بعضی آب صفت از راه منافذ مدامع خرج کند. (سندبادنامه ص 150). || اشکها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع...
-
جستوجو در متن
-
مذرف
لغتنامه دهخدا
مذرف . [ م َ رَ ] (ع اِ) واحد مذارف است به معنی مدامع. (از اقرب الموارد). رجوع به مذارف شود.
-
مذارف
لغتنامه دهخدا
مذارف . [ م َ رِ ] (ع اِ) جای روان شدن اشک . (منتهی الارب ). مدامع. (متن اللغة) (اقرب الموارد). واحد آن مَذرَف است . (از اقرب الموارد).
-
مدمع
لغتنامه دهخدا
مدمع. [ م َ م َ ] (ع اِ) کنج چشم . (منتهی الارب ). موضع دمع. (اقرب الموارد). مسیل اشک در گوشه ٔ مقدم و مؤخر چشم . جای جمع شدن اشک در گوشه های چشم . (از متن اللغة). ج ، مدامع : کتبت قصة شوقی و مدمعی باک بیا که بی تو بجان آمدم ز غمناکی . حافظ.|| آب چش...
-
خرج کردن
لغتنامه دهخدا
خرج کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هزینه کردن . صرف کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). صرف نمودن . (ناظم الاطباء) : بلیت هجر و اذیت فراق روح لطیف ایشان را تحلیل کند، بعضی آب صفت از راه منافذ مدامع خرج کند بعضی را بخارشکل بطریق آه از راه نفس بیرون آرد. (س...