کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدار باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مدار قطبی
لغتنامه دهخدا
مدارقطبی . [ م َ رِ ق ُ ] (اِخ ) نام هر یک از دو مدار قطب شمال و جنوب که نزدیکترین حد مناطق قطبی را به خط استوا مشخص میکند.
-
گیهان مدار
لغتنامه دهخدا
گیهان مدار. [ گ َ / گ ِ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که مدار عالم بر وی گردد. || مجازاً و بالمبالغه ، کنایه از پادشاه و امیر و اداره کننده ٔ کشور است .
-
اسلام مدار
لغتنامه دهخدا
اسلام مدار. [ اِ لام ْ م َ ] (ص مرکب ) که نظم اسلام بوجود او بسته است .
-
بی مدار
لغتنامه دهخدا
بی مدار. [ م َ ] (ص مرکب ) (از:بی + مدار) که مدار و نظم نداشته باشد : ای مادر فرزندخوارای بی قرار ای بی مدار. ناصرخسرو.و رجوع به مدار شود.
-
خلافت مدار
لغتنامه دهخدا
خلافت مدار. [ خ ِ ف َ م َ ] (ص مرکب ) آنکه کار خلافت بدو گردد. آنکه گرداننده ٔ امور خلافت است : خیزران در زمان هارون خلافت مدار بود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
دایر مدار
لغتنامه دهخدا
دایر مدار. [ ی ِ م َ ] (اِ مرکب ) مدار گردنده . || گردش جای و محل دوران گرداننده و مجازاً گردنده . جای گردش و حرکت . || پایه ورکن اصلی و چرخاننده ٔ امور. که همه چیز بر او گذر دارد و بر او نهاده آمده است . کسی یا چیزی که در انجام کاری یا چیزی کمال اهم...
-
سیاست مدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] siyāsatmadār ۱. کسی که در کارهای سیاسی و امور مملکتداری بصیر، دانا و کارآزموده باشد.۲. [مجاز] تیزهوش؛ باتدبیر و زیرک.
-
دین مدار
واژهنامه آزاد
کسی که در مبحث دین بصیرت و آگاهی کامل دارد
-
balun, balanced converter, line-balance converter, balun transformer, balanced-to-unbalanced transformer
مدار تعادل و تطبیق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] افزارۀ متعادلکننده و تطبیقدهندۀ دو رسانۀ مختلف متـ . متوت
-
geostationary orbit
مدار زمینایستا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مدار ماهوارهای در صفحۀ استوا که دورۀ گردش آن با دورۀ چرخش زمین برابر است
-
geosynchronous orbit
مدار زمینهمگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مدار ماهوارهای که دورۀ گردش آن با دورۀ چرخش زمین برابر است متـ . مدار همگام
-
coincidence circuit
مدار همفرود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مداری که وقتی علامتهای ورودی را در بازۀ زمانی معینی دریافت کند، علامت خروجی تولید میکند
-
microwave integrated circuit
مدار یکپارچۀ ریزموج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مدار یکپارچهای که برای استفاده در گسترۀ بسامدهای ریزموج طراحی میشود
-
self work
اثر خویشمدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] آثاری مانند زندگینامۀ خودنوشت و یادداشتهای روزانه و سفرنامه که موضوع آن شرح زندگی پدیدآور باشد
-
network-centric warfare
جنگ شبکهمدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی جنگل الکترونیکی که در آن حسگرهای سامانههای فرماندهی و واپایش و تسلیحاتی با استفاده از شبکههای دادهای این سه سامانه به یکدیگر متصل میشوند تا امکان تبادل اطلاعات و دستورهای فرماندهی بین این شبکهها به حداکثر ممکن برسد