کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدادی
لغتنامه دهخدا
مدادی . [ م ِ / م َ ] (ص نسبی ) تصویر یا مطلبی که با قلم مداد ترسیم کرده یا نوشته باشند، مقابل جوهری که با مرکب یا جوهر باشد.
-
مدادی
لغتنامه دهخدا
مدادی . [ م ِ / م َ دی ی ] (ع ص نسبی ) مدادفروش . (از متن اللغة).
-
مدادی
دیکشنری فارسی به عربی
قلم الرصاص
-
واژههای مشابه
-
pencil structure
ساختار مدادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← رَخ مدادی
-
pencil cleavage
رَخ مدادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] رَخی که باعث شکسته شدن سنگ بهصورت قطعات دراز و کشیده، شبیه به مداد، میشود متـ . ساختار مدادی pencil structure
-
نقاشی مدادی
دیکشنری فارسی به عربی
قلم الرصاص
-
جستوجو در متن
-
قلم الرصاص
دیکشنری عربی به فارسی
مداد , مداد رنگي , نقاشي مدادي , مداد ابرو , هر چيزي شبيه مداد , مدادي , بامدادکشيدن
-
graphite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرافیت، سرب سیاه، مغز مداد، سرب مدادی
-
pastel pencil
مداد گچرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] مدادی که از گچرنگ ساخته شده است و برای طراحیهای گچرنگی به کار میرود
-
plumbago
دیکشنری انگلیسی به فارسی
plumbago، سرب سیاه، مغز مداد، گرافیت، سرب مدادی
-
مداد
لغتنامه دهخدا
مداد. [ م ِ / م َ ] (از ع ، اِ) قلمی چوبین مجوف که در تهیگاه آن ماده ٔ جامدی موسوم به «گرافیت » تعبیه شده و گرافیت به جای نقس و مرکب آن است . (یادداشت مؤلف ). قلم مانندی که در جوف آن ماده ٔ سیاه رنگ یا الوانی است که با آن می نویسند. (ناظم الاطباء).-...
-
گزار
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گزاردن) gozār ۱. = گزاردن۲. گزارنده (در ترکیب با کلمه دیگر): خدمتگزار، سپاسگزار، نمازگزار، خوابگزار.۳. طرح و نقش.۴. (نقاشی) [قدیمی] طرح مدادی که روی کاغذ یا پارچه بکشند که بعد آن را رنگآمیزی کنند.
-
مداد
لغتنامه دهخدا
مداد. [ م َدْ دا ] (ع اِ) در گیاه شناسی ، یکی از اقسام یونجه که به نام یونجه ٔ وحشی موسوم است . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ) مدادفروش . مدادی . (از متن اللغة). || اسبی که گام فراخ و بلند می گذارد. (ناظم الاطباء).