کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخلط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مخلط
/moxallet/
معنی
۱. آمیزنده؛ برهمزننده.
۲. دوبههمزن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخلط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] moxallet ۱. آمیزنده؛ برهمزننده.۲. دوبههمزن.
-
مخلط
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آمیخته کننده . 2 - فساد کننده ، تخلیط کننده ، دو به هم زدن .
-
مخلط
لغتنامه دهخدا
مخلط. [ م ِ ل َ ] (ع ص ) مرد به هر کاری درآمیزنده و فسادافکننده ٔ در آن ، یقال هو مخلط مزیل ؛ کما یقال هو رائق فائق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مخلاط شود.
-
مخلط
لغتنامه دهخدا
مخلط. [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) آمیخته شده . (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نیک درآمیخته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل و تخلیط شود. || هر میوه ای که خشک شده باشد. (از لباب الانساب ج 2 ص 112) (انساب سمعانی ج 2 ص 515).
-
مخلط
لغتنامه دهخدا
مخلط. [ م ُخ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) آمیخته کننده . (غیاث ). آمیزنده و کسی که آمیزد بعض کار را به بعض و فساد افکند در آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آمیزنده و درهم کننده و فسادافکننده و برهم زننده . (ناظم الاطباء). تضریب کار. سخن چین ...
-
مخلط
لغتنامه دهخدا
مخلط. [ م ُل ِ ] (ع ص ) اسب کوتاهی کننده در رفتار. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به اخلاط شود.
-
واژههای همآوا
-
مخلة
لغتنامه دهخدا
مخلة. [ م ُ خ ِل ْ ل َ ](ع ص ) ارض مخلة؛ زمین خله ناک که در آن گیاه تلخ شورمزه ، نباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زمین دارای خلة که در آن گیاه تلخ شورمزه نباشد. (ناظم الاطباء). || ابل مخلة؛ شتران چرنده ٔ علف شیرین . (از منتهی الارب ) (ناظم...
-
جستوجو در متن
-
مخلاط
لغتنامه دهخدا
مخلاط. [ م ِ ] (ع ص ) مرد به هر کار آمیزنده و فسادافکننده در آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به مخلط شود.
-
درادوزا
لغتنامه دهخدا
درادوزا. [ دَرْ را ] (نف مرکب ) درنده و دوزنده . صفت دائمی از دریدن ودوزیدن (دوختن ). || آنکه خوب برش و دوخت کند. || راتق و فاتق . (آنندراج ). مخلط مِزیل . (السامی نسخه ٔ عکسی ص 134). صاحب تجربه و دانا و عاقل باشد که اگر احیاناً کاری ناصواب از او سرز...
-
زایل گردیدن
لغتنامه دهخدا
زایل گردیدن . [ ی ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) محو شدن . زدوده شدن . زایل گشتن : اگر تا این غایت نواختی بواجبی از مجلس ما نرسیده است اکنون پیوسته بخواهد بود تا همه ٔ نفرتها وبدگمانی ها که این مخلط افکنده است زایل گردد. (تاریخ بیهقی ص 335). اگر از این علا...
-
جامع سفیان
لغتنامه دهخدا
جامع سفیان . [ م ِ ع ِ س ُف ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از چیزی که شامل همه چیز باشد. ضرب المثل است برای چیزهائی که اشیاء بسیاری در بر داشته باشد. آنچه امور یا اشیاء مختلف و فراوان را فرا در بر داشته باشد. ثعالبی آرد: جامع سفیان ثوری در فق...
-
درهم
لغتنامه دهخدا
درهم . [ دَ هََ ] (ص مرکب ) بی نظام و پریشان . (آنندراج ). بهم آمیخته . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). پریشان . (شرفنامه ٔ منیری ). مشوش و مغلق و مختلط و شوریده و پریشان و آمیخته . (ناظم الاطباء). ژولیده . آشفته . کاری درهم ، پوشیده . مشتبه . (یادداشت...