کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخلص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مخلص
/maxlas/
معنی
۱. (ادبی) قسمتی در شعر یا نثر که در آن شاعر یا نویسنده به مقصود اصلی گریز میزند.
۲. خلاصۀ کلام؛ چکیدۀ سخن.
۳. [قدیمی] محل خلاص و نجات؛ محل رهایی؛ راه خلاص؛ گریزگاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اخلاصمند، ارادتمند، بااخلاص، بیریا، پاک، چاکر، راستین، صدیق، صمیمی، یکدل، یکرو ≠ دورو، ریاکار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخلص
واژگان مترادف و متضاد
اخلاصمند، ارادتمند، بااخلاص، بیریا، پاک، چاکر، راستین، صدیق، صمیمی، یکدل، یکرو ≠ دورو، ریاکار
-
مخلص
واژگان مترادف و متضاد
۱. راه خلاص، طریقهنجات، مفر، گریزگاه، محل رهایی ۲. خلاصه، چکیده
-
مخلص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maxlas ۱. (ادبی) قسمتی در شعر یا نثر که در آن شاعر یا نویسنده به مقصود اصلی گریز میزند.۲. خلاصۀ کلام؛ چکیدۀ سخن.۳. [قدیمی] محل خلاص و نجات؛ محل رهایی؛ راه خلاص؛ گریزگاه.
-
مخلص
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی] [قدیمی] moxlas خالصشده؛ پاکیزهشده.
-
مخلص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مخلصین] moxles ۱. ویژگی دوست پاک و بیریا؛ بیآلایش.۲. عبادتکنندۀ بیریا.
-
مخلص
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ) [ ع . ] (اِ.) خلاصه .
-
مخلص
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ) [ ع . ] (اِمف .) بی ریا، صمیمی .
-
مخلص
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] (اِفا.) خالص ، صاف .
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای خلاص . (از غیاث ) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ملجاء و پناهگاه و جای رهائی و جای فرار و گریز. (ناظم الاطباء). محل خلاص و رهائی . راه نجات . مفر و گریزگاه : عذرهای نغز و دفعهای شیرین می نهد و مخرجهای...
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) آزاد و رهانیده شده و پاک کرده شده و خلاص کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به خلاص شود.
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [ م ُ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) ویژه و بی آمیغ کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رهاننده . (غیاث ). نجات دهنده و رهاکننده و خلاص نماینده . (ناظم الاطباء). || خلاصه کننده .
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [ م ُ ل َ] (ع ص ) خالص کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خالص کرده شده و ناآلوده و ناملوث . (ناظم الاطباء). و رجوع به اخلاص و ماده ٔ قبل شود. || مختار. و در قرآن کریم آمده است : انه من عبادنا المخلصین . (از اقر...
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) از اسم های خداوند عالم جل شأنه می باشد زیرا که اختیار می کند و برمیگزیند بنده را برای رسالت . (ناظم الاطباء).
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش قشم است که در شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [م ُ ل ِ ] (ع ص ) اخلاص کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بی ریا و سمعه ٔ در عمل . خالص و صاف و پاک و بی غش و صادق و دوست حقیقی و بی نفاق و مطیع و فرمانبردار. (از ناظم الاطباء). صمیم . بی ریا: سلطان آن فرمود در با...