کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخففه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مخففه
/moxaffefe/
معنی
= مخفف
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخففه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مخفّفَة] moxaffefe = مخفف
-
جستوجو در متن
-
مخفف
واژگان مترادف و متضاد
۱. اختصاری، خلاصه، مخففه، کوتاهشده ۲. سبکبار ۳. بیتشدید، غیرمشدد
-
لین
لغتنامه دهخدا
لین . [ ل َ ] (ع ص ) نرم . لَیِّن . (یا لین مخففةً خاص است در مدح ). ج ، لینون ، اَلیناء. مقابل غلیظ و درشت . لَدن .- هین لین (و یشدد) ؛ چیزی اندک و نرم و سست و فروهشته . ج ، اَلیناء. (منتهی الارب ).
-
شجی
لغتنامه دهخدا
شجی . [ش َ ی / ی ی ] (ع ص ) مشغول (و الیاء مخففه و قد تشددفی الشعر قال : نام الخلیون عن لیل الشجیینا. (منتهی الارب ). به تخفیف یاء بر وزن فعل به معنی مشغول . (ازاقرب الموارد). || حزین و نسبت بدان شجوی است . (از اقرب الموارد). اندوهگین . (منتهی الارب ...
-
وی
لغتنامه دهخدا
وی . [ وَ ] (ع صوت ، اِ) کلمه ٔ تعجب است . گویند: ویک و وی لزید، و به معنی حقاً آید و به همین معنی است آیه ٔ: وَیْکأنه لایفلح الکافرون . (قرآن 82/28). و بر «کأن » مخففه و مشدده داخل شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کنایه است از ویل . و قوله تعالی...
-
حر
لغتنامه دهخدا
حر. [ ح ِرر ] (ع اِ) شرم زن . عورت زن . فرج زن . لغتی است از حِر مخففه که در حِرْح مذکور است . (منتهی الارب ). رجوع به حرح شود. ج ، احراح : این هجو را جواب کن ار مرد شاعری ای تو و شعرت ازدر مخراق و مخرقه ورنه برو به کون زن خویش پای سای ای حر مادرت بس...
-
اعربة
لغتنامه دهخدا
اعربة. [ اَ رَ ب َ ] (ع اِ)غلاف پستان گوسفند. (منتهی الارب ). در تاج العروس کلمه ٔ «اعربه » یافت نشد ولی در ذیل کلمه ٔ «عرب » می نویسد: «العرابات مخففة واحدتها عرابة» و هی (شُمُل ) بضمتین ضروع الغنم و عاملها. و در اقرب الموارد آمده : العَرابَة؛ مصدر ...
-
اشد
لغتنامه دهخدا
اشد. [ اَ ش َدْ دُ / اَ ش َدُ ] (ع فعل ) مخفف اَشهدُ فعل مضارع متکلم وحده یعنی گواهی میدهم . یقال : اَشَدﱡ لقد کان کذا و اَشَدُ مخفّفةً ای اشهدُ؛ یعنی گواهی میدهم . (منتهی الارب ).- اشد گفتن ؛ بتخفیف دال ، در تداول فارسی زبانان عوام بمعنی اشهد گفتن ...
-
تخفیف
لغتنامه دهخدا
تخفیف . [ ت َ ] (ع مص ) سبک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). با لفظ دادن و کردن مستعمل است . (از آنندراج ). سبکی و سبک کردگی . ملایمت و تسکین و کمی و کم کردگی و کاستگی . (نا...
-
توقیت
لغتنامه دهخدا
توقیت . [ ت َ ] (ع مص ) وقت نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار). وقت نمودن . (آنندراج ). هنگام ، پیدا کردن . یقال : وقته لیوم کذا؛ مثل اجلته . وقت موقت نعت است از آن و قری ٔ قوله تعالی و اذا الرسل وقتت (قرآ...
-
ضمار
لغتنامه دهخدا
ضمار. [ ض ِ ] (ع ص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسرضاد و فتح میم مخفّفة، در لغت بمعنی پنهان و صفت است از اِضمار که بمعنی پنهان کردن می باشد. و شرعاً مال زائدالید که امیدی به وصول آن نرود غالباً. کذا فی جامعالرموز و فی کتاب الزکوة. مانند مالی غص...
-
اسطقسات
لغتنامه دهخدا
اسطقسات . [ اُ طُ ق ُس سا ] (ع اِ) ج ِ اسطقس . عناصر. (غیاث ). عناصر اربعه . (برهان ). طبایع را نیز گفته اند که آن حرارت و برودت و رطوبت و یبوست باشد. (برهان ). رومیان طبایع اربعه را نیز گویند و عرب آنرا عناصر اربعه گویند. کذا فی الادات و زاد فی الشر...
-
بین بین
لغتنامه دهخدا
بین بین . [ ب َ ن َ ب َ ] (ع ص مرکب ، ق مرکب ) هذا بین بین ؛ یعنی میان جید و ردی است و هما اسمان جعلا اسماً واحداً و بنیا علی الفتح . (منتهی الارب )؛ یعنی میان نیکوئی و بدی است . مرکب مزجی است که دو جزء آن مبنی بر فتح است مانند خمسة عشر واصل آن ، بین...
-
کیفیات
لغتنامه دهخدا
کیفیات . [ ک َ / ک ِ فی یا ] (از ع ، اِ) ج ِ کیفیت . چگونگیها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیفیت شود.- کیفیات اربعه ؛ حرارت و برودت و رطوبت و یبوست باشد، و آن را کیفیات اولی نیز گویند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کیفیات استعدادی . رجوع به کیف...