کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخضن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخضن
لغتنامه دهخدا
مخضن . [م ِ ض َ ] (ع ص ) آنکه لاغر و رام گرداند ستور را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مخزن
واژگان مترادف و متضاد
۱. انبار، محفظه ۲. باک، تانکر ۳. خزانه، گنجینه ۴. جایگاه، معدن
-
مخزن
فرهنگ واژههای سره
انباشتگاه، انبار، اندوختگاه، اندوختگاه
-
مخزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مخازن] maxzan جای نگهداری و ذخیره کردن چیزی؛ انبار.
-
مخزن
فرهنگ فارسی معین
(مَ زَ) [ ع . ] (اِ.) گنجینه ، انبار. ج . مخازن . ؛ ~ کتاب محلی که در آن کتاب ها را در قفسه ها و دولاب ها به ترتیب چینند، گنجینه .
-
مخزن
لغتنامه دهخدا
مخزن . [ م َ زَ ] (ع اِ) گنجینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای جمع کردن مال . جای نهان کردن مال و گنجینه . انبارخانه و خزانه و پوته و جای ذخیره . ج ، مخازن . (ناظم الاطباء) : در گنج خانه ٔ ازل و مخزن ابدهر دو نه جوهرند ولی نام جوه...