کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخضر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخضر
لغتنامه دهخدا
مخضر. [ م ُ خ َض ْ ض َ ] (ع ص ) سبز.(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سبز و سبزکرده شده . (ناظم الاطباء). || برکت داده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ازفرهنگ جانسون ). و رجوع به تخضیر و ماده ٔ قبل شود.
-
مخضر
لغتنامه دهخدا
مخضر. [ م ُ خ َض ْ ض ِ ] (ع ص ) سبز کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه سبز میکند . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضیر شود.
-
جستوجو در متن
-
باقل
لغتنامه دهخدا
باقل . [ ق ِ ] (ع ص ) زمین گیاه برآورده ٔ سبزشده . (ناظم الاطباء). بقلت الارض ؛ انبتت ؛ زمین گیاه برآورد و سبز شد. ابقل الرمث ؛ اخضر؛ سبز شد شوره گیاه فهو باقل . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). مخضر. سرسبز: رمث باقل ؛ ای رمث مخضر. (از اقرب الموار...