کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مخرم
/maxrem/
معنی
برآمدگی کوه؛ دماغة کوه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مخارم] [قدیمی] maxrem برآمدگی کوه؛ دماغة کوه.
-
مخرم
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) بینی کوه .
-
مخرم
لغتنامه دهخدا
مخرم . [ م َ رِ ] (ع اِ) پشته یا کوه که منفرد باشد از یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پشته و کوه منفرد. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || مخرم الجبل ؛ بینی کوه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از آنندراج ). بینی و دماغه ٔ کوه...
-
مخرم
لغتنامه دهخدا
مخرم . [ م ُ خ َرْ رِ ] (اِخ ) نام یکی از محله های بغداداست . (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72). محله ای است به بغداد مر یزیدبن مخرم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). محله ای است در بغداد که بین رصافه و نهر معلی واقع شده و خانه ٔ سلاطین خلف در آن بوده است که آن...
-
مخرم
لغتنامه دهخدا
مخرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) مرگ از بیخ برکننده ٔ مردم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مخرم
لغتنامه دهخدا
مخرم .[ م ُ خ َرْ رِ ] (اِخ ) ابن حزن بن زیادبن الحارث بن کعب المذحجی . یکی از شعرای دوران جاهلیت است ، و به نام مادرش «فکهة» شهرت داست . (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72).
-
جستوجو در متن
-
مخارم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مخرم] [قدیمی] maxārem = مخرم
-
مخرمی
لغتنامه دهخدا
مخرمی . [ م ُ خ َرْ رِ ] (ص نسبی ) منسوب است به مخرم محله ای به بغداد که گروه کثیری بدان نسبت دارند و رجوع به مخرم و الانساب سمعانی ج 2 ص 514 ورق ب و 514 ورق الف شود.
-
یزید
لغتنامه دهخدا
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن مخرم بن حزن (جرم ؟) بن زیاد حارثی مذحجی ، از معاریف و شعرای دوران جاهلی و از مردم یمن بود. در جنگ کلاب دوم شرکت داشت . در بغداد محله ای است به نام مخرم که یکی از فرزندان یزید در آنجااقامت داشت و از این رو بدان نام معروف شده ا...
-
مخارم
لغتنامه دهخدا
مخارم . [ م َ رِ ] (ع اِ) راهها در زمین درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ج ِ مَخرِم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): تا به حدود جرجان افتادو خود را در میان مخارم و آجام آن نواحی انداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ ...
-
پشته
لغتنامه دهخدا
پشته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مقداری که با پشت توان برداشت . هر چیز که بر پشت گیرند از هیمه و جز آن . کوله . کوله بار. بار : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمک شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتندپشته ٔ هیزم بدو برداشتند. رودکی (از کلیله و د...
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج ...