کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مختصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مختصر
/moxtasar/
معنی
۱. کم؛ ناچیز.
۲. کوتاه؛ مجمل.
۳. حقیر؛ ناچیز.
۴. (اسم) مطلب کوتاه و مجمل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انموذج، زبده، گزیده
۲. خلاصه، مجمل، ملخص، موجز، نامشروح ≠ مفصل، مطول
۳. فشرده، کوتاه
۴. حقیر، کوچک
۵. ناچیز، کماهمیت
۶. سردستی
۷. کم، اندک ≠ زیاد، بسیار
برابر فارسی
ناچیز، کوتاه
دیکشنری
brief, compact, concise, short, scant, sparing, summary, synoptic, thumbnail
-
جستوجوی دقیق
-
مختصر
واژگان مترادف و متضاد
۱. انموذج، زبده، گزیده ۲. خلاصه، مجمل، ملخص، موجز، نامشروح ≠ مفصل، مطول ۳. فشرده، کوتاه ۴. حقیر، کوچک ۵. ناچیز، کماهمیت ۶. سردستی ۷. کم، اندک ≠ زیاد، بسیار
-
مختصر
فرهنگ واژههای سره
ناچیز، کوتاه
-
مختصر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moxtasar ۱. کم؛ ناچیز.۲. کوتاه؛ مجمل.۳. حقیر؛ ناچیز.۴. (اسم) مطلب کوتاه و مجمل.
-
مختصر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ صَ) [ ع . ] (اِمف .) کوتاه شده .
-
مختصر
لغتنامه دهخدا
مختصر. [ ] (اِخ ) قریه ای است سه فرسخی میانه ٔ جنوب و مغرب آباده . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
مختصر
لغتنامه دهخدا
مختصر. [ م ُ ت َ ص َ ] (ع ص )چیزی که زوائد از آن دور شود و کوتاه گردد. (آنندراج ). سخن کوتاه و مجمل و بطور اجمال . کوتاه و کم و برگزیده . منتخب و کوتاه شده . (ناظم الاطباء) : من مدحت او چونکه همی مختصر آرم آری چو سخن نیک بود مختصر آید. فرخی .و بنده م...
-
مختصر
لغتنامه دهخدا
مختصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) کسی که نزدیکترین راه رود در رفتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که نزدیک ترین راه را در رفتن می گیرد. (ناظم الاطباء). || کوتاه کننده ٔ سخن . (ناظم الاطباء)(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گی...
-
مختصر
دیکشنری عربی به فارسی
کوتهسازي , مخفف , تلخيص , اختصار , سر نام , درشت , کلا ن , درشت دستور
-
مختصر
دیکشنری فارسی به عربی
خلاصة , ضوء , قليلا , لفترة قصيرة , مجرد , مصغر ، وجيز
-
مختصر
واژهنامه آزاد
کم
-
واژههای مشابه
-
مختصر کردن
واژگان مترادف و متضاد
کوتاه کردن، خلاصه کردن، تلخیص کردن ≠ مطول کردن، اطناب دادن، طول و تفصیل دادن
-
craft service
پذیرایی مختصر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] عرضۀ وعدههای غذایی مختصر به گروه تولید در بین وعدههای اصلی غذا
-
مختصر نویسی
دیکشنری فارسی به عربی
اختزال
-
خوراک مختصر
دیکشنری فارسی به عربی
وجبة خفيفة