کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مخت
/moxt/
معنی
امید؛ امیدواری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] moxt امید؛ امیدواری.
-
مخت
فرهنگ فارسی معین
(مُ خْ) (اِ.) امید، امیدواری .
-
مخت
لغتنامه دهخدا
مخت . [ م ُ ] (اِ) به معنی امید و امیدواری باشد و به عربی رجا گویند. (برهان ). امیدو رجا. (آنندراج ) (انجمن آرا). رجا و امید و امیدواری . (ناظم الاطباء). امید. (فرهنگ رشیدی ) : هر که دارد در جهان یک ذره مخت دیگ سودایش بماند نیم پخت .شهاب الدین (از فر...
-
مخت
لغتنامه دهخدا
مخت . [ م ُ خ ِت ت ] (ع ص ) کم گرداننده بهره یا بخت کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که کم می کند و زیان میرساند. (ناظم الاطباء). || شرم دارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شرمگین . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مخط
لغتنامه دهخدا
مخط. [ م َ ] (ع اِ) جامه ٔ کوتاه . || خاکستر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سیر شتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) || مشابهت فرزند به پدر. (ناظم الاطباء). || (مص ) شتافتن شتر را. (آنندراج ) (ازمنته...
-
مخط
لغتنامه دهخدا
مخط. [ م َ خ َطط ] (ع اِ) جای خط کشیدن . || آنجا که خط افتد در چیزی : خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة. (حضرت امام حسین ).
-
مخط
لغتنامه دهخدا
مخط. [ م َ خ ِ ] (ع ص )مهتر جوانمرد. ج ، مخاط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مهتر جوانمرد و کریم . (ناظم الاطباء).
-
مخط
لغتنامه دهخدا
مخط. [ م ِ خ َطط ] (ع اِ) چوب خطکش جولاهه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چوب خطکش جولاهه و غیر آن . (آنندراج ) (دهار). ابزاری از آهن و یا چوب که بدان خط کشند. و مسطر. (ناظم الاطباء).
-
مخة
لغتنامه دهخدا
مخة. [ م ُخ ْ خ َ ](ع اِ) مغز استخوان و هو اخص من المخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مخ شود.
-
جستوجو در متن
-
بدلا
واژهنامه آزاد
بُ دَ - نادان و نفهم مثال:خیلی بدلایی یعنی مخت اصلا کار نمیکنه
-
رجا
لغتنامه دهخدا
رجا. [ رَ ] (ع اِ) رجاء. امید. (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). امیدواری . (دهار). مقابل یأس . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توقع. چشم داشت . آرزو. مخت . (ناظم الاطباء) : کاروان ظفر و قافله ٔ فتح و مرادکاروانگاه به صحرای رجای...