کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخالف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مخالف
/moxālef/
معنی
۱. خلافکننده.
۲. [مقابلِ موافق] ناسازگار.
۳. (اسم، صفت) دشمن؛ مخاصم.
۴. [قدیمی] گوناگون؛ رنگبهرنگ: ◻︎ ز لالههای مخالف میانْش چون فرخار / ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر (فرخی: ۱۲۹).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پادزهر، پرخیده
۲. حریف، خلاف، دشمن، طاغی، عدو، مدعی، معارض، مغایر، منافی، ناجور، ناموافق،
۳. دگراندیش، اپوزیسیون
۴. نقیض، ضد، عکس ≠ موافق
برابر فارسی
پاد، ناسازگار، ناهم سو، نایسکان، همیستار
دیکشنری
adversary, adverse, against, anti-, antagonist, antipathetic, athwart, averse, contrary, con , contra-, converse, counter, cross, gainsayer, detractor, dissenter, dissenting, dissident, opposite, ill-disposed, inimical, inverse, nay, objector, opponent, repugnant, unfavorable, untoward
-
جستوجوی دقیق
-
مخالف
واژگان مترادف و متضاد
۱. پادزهر، پرخیده ۲. حریف، خلاف، دشمن، طاغی، عدو، مدعی، معارض، مغایر، منافی، ناجور، ناموافق، ۳. دگراندیش، اپوزیسیون ۴. نقیض، ضد، عکس ≠ موافق
-
مخالف
فرهنگ واژههای سره
پاد، ناسازگار، ناهم سو، نایسکان، همیستار
-
مخالف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moxālef ۱. خلافکننده.۲. [مقابلِ موافق] ناسازگار.۳. (اسم، صفت) دشمن؛ مخاصم.۴. [قدیمی] گوناگون؛ رنگبهرنگ: ◻︎ ز لالههای مخالف میانْش چون فرخار / ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر (فرخی: ۱۲۹).
-
مخالف
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) خلاف کننده ، ناموافق ، ضد. 2 - (ص .) دشمن ، خصم .3 - بر - عکس ، واژگون .
-
مخالف
لغتنامه دهخدا
مخالف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) دشمن . خصم . (ناظم الاطباء). خلاف کننده . (آنندراج ) : عطات باد چو باران و دل موافق خویدنهیب آتش و جان مخالفان پده باد. شهید بلخی .مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ معادیان تو نافرخ اند و نافرزان . بهرامی .زند زند چه ؟ زند ب...
-
مخالف
دیکشنری عربی به فارسی
ناسازگار , ناموزون , مغاير
-
مخالف
دیکشنری فارسی به عربی
اجنبي , تقابلي , خصم , ضد , لا , متناقض , مضاد , مع , معارض , معارضة , مکروه , منشق
-
واژههای مشابه
-
opposition
گروه مخالف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] افراد یا گروه یا جبهۀ مخالف با سیاست دولت
-
counter ion
یون مخالف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] یونی که در یک محلول، باری مخالف بار یون تشکیلدهندۀ محلول داشته باشد
-
نوای مخالف
لغتنامه دهخدا
نوای مخالف . [ ن َ ی ِ م ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) کنایه از دشنام . (آنندراج از فرهنگ زلیخا).
-
مخالف گاه
لغتنامه دهخدا
مخالف گاه . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو است که در بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع است و 166 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ج 9).
-
باد مخالف
لغتنامه دهخدا
باد مخالف . [ دِ م ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی که مخالف جهت حرکت کشتی وقایق وزد. ضد باد موافق . بادی که کشتی را زیان داردو این مقابل باد مراد و باد موافق است و گاهی در غیر کشتی نیز اطلاق کنند. محتشم کاشی گوید : برهم زده داردگل نازک ورقت راآن...
-
headwind, opposing wind
باد مخالف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی در خلاف جهت حرکت جسم متحرک نسبت به زمین
-
مخالف بودن
دیکشنری فارسی به عربی
اختلف