کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محیط دوفازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
simple medium
محیط ساده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] محیطی حاوی کربن و منابع انرژی و ازت غیرآلی در یک محلول بافری
-
transparent medium
محیط شفاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] محیطی که نور مرئی یا بخشی از پرتوهای الکترومغناطیسی از آن عبور کند
-
operational environment
محیط عملیات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مجموعۀ شرایط و پیشامدها و عوامل ناخواستهای که بر تصمیمهای فرمانده یگان در نحوۀ بهکارگیری نیروهای نظامی اثر میگذارد
-
opaque medium
محیط کدر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] محیطی که نور مرئی از آن عبور نکند
-
culture medium
محیط کشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ترکیب مایع یا جامدی که بهطور ویژه برای رشد و نگهداری یا انتقال ریزاندامگانها یا سایر انواع یاختهها تهیه میشود متـ . محیط medium
-
minimum medium
محیط کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] محیط کشتی که فاقد برخی عوامل رشد است
-
liquid medium
محیط مایع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] محیط کشتی که فاقد عامل جامدساز است
-
ambient light
نور محیط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نور فراگیری که صحنه را تا حدی روشن میکند و منبع آن دیده نمیشود
-
محیط شدن
واژگان مترادف و متضاد
در برگرفتن، احاطه کردن ≠ محاط شدن
-
environmental artist
هنرمند محیط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] هنرمندی که حرفۀ او پرداختن به هنر محیطی است
-
perforated state, perforated country
کشور محیط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] کشوری که محدودۀ کشوری دیگر را کاملاً در بر گرفته است
-
هفت محیط
لغتنامه دهخدا
هفت محیط. [ هََ م ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت فلک است . || هفت دریا را نیز گویند. (برهان ) : امر تو نطفه افکند بهر سه نوع تا کندهفت محیط دایگی چاربسیط مادری . خاقانی .رجوع به هفت دریا شود.
-
ambient temperature
دمای محیط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی، فیزیک] دمای اطراف هر وسیلۀ فیزیکی که دمای آن را به تعادل میرساند
-
environmental scanning
پویش محیط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] گردآوری نظاممند اطلاعات محیط بهمنظور کاهش تصادفی بودن اطلاعات ورودی به سازمان و فراهم آوردن هشدارهای اولیه برای افرادی که تغییرات اوضاع محیطی را مدیریت میکنند
-
environmental designer
طراح محیط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] کسی که نقشه و طرح اولیۀ تغییرات فضاهای شهری را تهیه میکند