کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محیط
/mohit/
معنی
۱. جایی که انسان در آن زندگانی میکند اعم از کشور، شهر، جامعه، یا خانواده.
۲. (صفت) [مقابلِ محاط] [مجاز] احاطهکننده؛ فروگیرنده.
۳. (ریاضی) خطی که دور دایره را فراگیرد.
۴. (ریاضی) شکلی که شکل دیگر داخل آن قرار گرفته باشد.
۵. [مجاز]
۶. [قدیمی] اقیانوس.
۷. (صفت) [قدیمی، مجاز] آگاه؛ مطلع؛ باخبر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اطراف، پیرامون، دور، محدوده، دوره، گرداگرد
۲. آتمسفر، جو، فضا
۳. آگاه، بااطلاع، مطلع
۴. اقیانوس، دریای بزرگ، قلزم
۵. احاطهکننده، دربرگیرنده ≠ محاط
برابر فارسی
پیراگیر، پیرامون، زیستگاه
دیکشنری
air, ambience, ambient, atmosphere, circuit, circumference, community, eco-, environment, girth, medium, milieu, perimeter, periphery, precincts, surroundings
-
جستوجوی دقیق
-
medium
محیط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ← محیط کشت
-
محیط
واژگان مترادف و متضاد
۱. اطراف، پیرامون، دور، محدوده، دوره، گرداگرد ۲. آتمسفر، جو، فضا ۳. آگاه، بااطلاع، مطلع ۴. اقیانوس، دریای بزرگ، قلزم ۵. احاطهکننده، دربرگیرنده ≠ محاط
-
محیط
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohit) (عربی) (به مجاز) در برگیرنده و احاطه کننده ؛ (در حدیث) آن که با صدهزار حدیث از نظر متن ، سند و راویان آنها آشنا باشد ؛ از نامها و صفات خداوند ؛ (در قدیم) (به مجاز) آگاه و با خبر ، واقف به رموز ؛ (در قدیم) دریای محیط .
-
محیط
فرهنگ واژههای سره
پیراگیر، پیرامون، زیستگاه
-
محیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mohit ۱. جایی که انسان در آن زندگانی میکند اعم از کشور، شهر، جامعه، یا خانواده.۲. (صفت) [مقابلِ محاط] [مجاز] احاطهکننده؛ فروگیرنده.۳. (ریاضی) خطی که دور دایره را فراگیرد.۴. (ریاضی) شکلی که شکل دیگر داخل آن قرار گرفته باشد.۵. [مجاز]۶. [...
-
محیط
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - فراگیرنده ، احاطه کننده . 2 - پاره خطی که دور سطحی را فرا می گیرد. 3 - آگاه و باخبر.
-
محیط
لغتنامه دهخدا
محیط. [ م ُ ] (ع ص ) مقابل محاط. اسم فاعل از احاطه . (کشاف ). فراگیرنده . درگیرنده و احاطه کننده . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید در فارسی به صله ٔ بر مستعمل است یعنی محیط بر، دربرگیرنده : آنکه او را قیاس وصف نکردزانکه شد وصف او محیط قیاس . مسعودسعد.و بد...
-
محیط
دیکشنری فارسی به عربی
بيئة , حضن , خارج , شامل , طوق , مجال , محيط
-
واژههای مشابه
-
محيط
دیکشنری عربی به فارسی
محيط , محيط دايره , پيرامون , محيط مرءي , خط فاصل درنقشه هاي رنگي , نقشه برجسته , نقاشي کردن , طراحي کردن , اقيانوس , دوره , حدود , فرا گرفتن , محاصره کردن , احاطه شدن , احاطه
-
مُحِيطٌ
فرهنگ واژگان قرآن
احاطه كننده - آن چيز يا آن كسي كه درپيرامون ديگري از هر طرف قرار دارد
-
aqueous environment
محیط آبگین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] محیطی مایع که از آب تشکیل شده یا عمدتاً دارای آب باشد
-
information environment
محیط اطلاعاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] مجموعهای از افراد یا سازمانها یا سامانههایی که به گردآوری و پردازش و انتشار اطلاعات میپردازند متـ . سامانۀ اطلاعاتی information system
-
differential medium
محیط افتراقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] محیط جامدی که در آن انواع اندامگانها با توجه به اشکال مختلف رشد خود از هم متمایز میشوند
-
selective medium
محیط انتخابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] محیطی که غیر از انواع اندکی از باکتریها رشد بقیه را مهار میکند