کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محیص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محیص
/mahis/
معنی
گریزگاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
راه فرار، گریزگاه، مفر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محیص
واژگان مترادف و متضاد
راه فرار، گریزگاه، مفر
-
محیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mahis گریزگاه.
-
محیص
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (ص .) نیزه جلا داده . 2 - (اِمص .) خلاص ، رهایی . 3 - (اِ.)گریزگاه
-
محیص
لغتنامه دهخدا
محیص . [ م َ ] (اِخ ) موضعی است به مدینه . (معجم البلدان ).
-
محیص
لغتنامه دهخدا
محیص . [ م َ ] (ع مص ) حَیْص . حیصة. حیوص . محاص . حیصان . برگشتن و به یک سوی شدن . (منتهی الارب ). گردیدن از چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). || رستگاری یافتن . || خلاص گردانیدن . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِمص ) خلاص . رهایی : زود استر را فروشید آن حریص یا...
-
واژههای مشابه
-
مَّحِيصٍ
فرهنگ واژگان قرآن
راه گريز - مفرّ(محيص از ماضي حاص که به معناي عدول کرد يا جا عوض کرد و يا گريزگاهي يافت و از آنجا پا به فرار گذاشت ،ميباشد )
-
ابن محیص مکی
لغتنامه دهخدا
ابن محیص مکی . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) او را قرائتی است . (ابن الندیم ).
-
واژههای همآوا
-
مهیص
لغتنامه دهخدا
مهیص . [ م َ ] (ع اِ) جای پیخال انداختن مرغ . ج ، مهایص . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محیص . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
-
ابوحفص
لغتنامه دهخدا
ابوحفص . [ اَ ح َ ] (اِخ ) عمربن عبداﷲبن محیص . محدث است .
-
فروشیدن
لغتنامه دهخدا
فروشیدن . [ ف ُ دَ ] (مص ) فروختن . (آنندراج ) : زودتر استر فروشید آن حریص یافت از غم وز زیان آن دم محیص .مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).
-
محاص
لغتنامه دهخدا
محاص . [ م َ ] (ع مص ) حَیص . حَیصَة. حیوص . مَحیص . حیصان . به یک سوی شدن از چیزی (یا درحق دوستان «حاصوا» گویند و در حق دشمنان «انهزموا»). (از منتهی الارب ). بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ).