کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محیرالعقول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محیرالعقول
/mohayyerol'oqul/
معنی
حیرانکنندۀ عقلها؛ سرگردانکننده؛ گیجکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شگفتانگیز، تعجبآور
دیکشنری
fabulous
-
جستوجوی دقیق
-
محیرالعقول
واژگان مترادف و متضاد
شگفتانگیز، تعجبآور
-
محیرالعقول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohayyerol'oqul حیرانکنندۀ عقلها؛ سرگردانکننده؛ گیجکننده.
-
محیرالعقول
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ یِّ رُ لْ عُ) [ ع . ] (ص .) شگفت انگیز.
-
محیرالعقول
لغتنامه دهخدا
محیرالعقول . [ م ُ ح َی ْ ی ِ رُل ْ ع ُ ] (ع ص مرکب ) خیره و حیران کننده ٔ عقلها. کارها و اعمال شگفتی آور. که عقل در آن حیران ماند.
-
جستوجو در متن
-
حیرتانگیز
واژگان مترادف و متضاد
تعجبآور، حیرتآور، شگفتآمیز، شگفتآور، شگفتانگیز، عجیب، غریب، محیر، محیرالعقول
-
خارقالعاده
واژگان مترادف و متضاد
شاهکار، شگرف، عجیب، غریب، محیر، محیرالعقول ≠ عادی، پیشپاافتاده
-
استفنسن
لغتنامه دهخدا
استفنسن . [ اِ ت ِ ف ِ س ُ ] (اِخ ) رابرت . پسر استفنسن مخترع لوکوموتیو. مولد او 1803 م . و وفات 1859 م . وی سرمهندس بسیاری از خطوط آهن انگلستان بوده و کارهای سخت بزرگ محیرالعقول کرد مانند ساختن پل معلّق موسوم به بریتانیا که انگلستان را به جزیره ٔ ان...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) مایعی سپید و شیرین که از پستان همه ٔ حیوانات پستاندار ترشح می کند، و به تازی لبن گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی شیر است که می خورند، و به این معنی به یای معروف است نه مجهول ، و این ترجمه ٔ لبن است و استادان شعر این دو را با هم ق...
-
طاق کسری
لغتنامه دهخدا
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا را در داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به...
-
اردشیر سوم
لغتنامه دهخدا
اردشیر سوم . [ اَ دَ / دِ رِ س ِوْ وُ ] (اِخ ) (هخامنشی ).نام و نسب : نام او اُخُس بود که تصور میکنند یونانی شده ٔ وهوک است ، وی پس از اینکه به تخت نشست ، خود را اردشیر نامید، اسم او را چنین نوشته اند: در کتیبه ٔ تخت جمشید، که از خود اوست ، ارت َ خْش...