کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محکوم له پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محکوم له
/mahkumonlah/
معنی
کسی که حکم به نفع او صادر شده؛ دادبرده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محکوم له
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق) mahkumonlah کسی که حکم به نفع او صادر شده؛ دادبرده.
-
واژههای مشابه
-
محکوم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزهکار شناخته شدن، داد باختن، دادباخته شدن، محکوم گشتن، مقصر شناخته شدن، مغلوب شدن ≠ حاکم شدن ۲. مقهور شدن ≠ پیروز شدن ۳. مجبور شدن
-
محکوم کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزهکار شناختن، خطاکار اعلام کردن، نارواشناختن ۲. مغلوب کردن، مجبور ساختن
-
محکوم کردن
فرهنگ واژههای سره
ایراختن
-
محکوم به
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق) mahkumonbeh آنچه در مورد آن حکم صادر شده.
-
محکوم علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مُحکومٌعلَیه] (حقوق) mahkumon'ala(e)yh کسی که حکم به زیانش صادر شده.
-
محکوم به
لغتنامه دهخدا
محکوم به . [ م َ مُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ، اِمرکب ) در اصطلاح منطق امر نسبت داده شده است که در قضیه ٔ حملیه محمول و در قضیه ٔ شرطیه تالی خوانده شود.(از کشاف اصطلاحات الفنون ) مثلاً در جمله ٔ «زیدٌ قائم ٌ» زید را محکوم ٌعلیه گویند و قائم را محکوم ٌبه...
-
محکوم علیه
لغتنامه دهخدا
محکوم علیه . [ م َ مُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنچه بدو نسبت داده شده باشد. پس اگر قضیه حمیله بود آن را موضوع نامند و اگر قضیه شرطیه بود آن را مقدم خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). چنانکه در ترکیب «زیدٌ قائم ٌ» زید را محکوم ٌعلیه و...
-
محکوم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احکم , ادن , جملة , مدان
-
محکوم شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ادن
-
محکوم کردنِ
دیکشنری فارسی به عربی
إبلاغٌ عن
-
محکوم کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أذانَ
-
محكوم كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استنكر
-
عکس شخص محکوم
دیکشنری فارسی به عربی
قدح