کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محکم کمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
محکم بسته شده (مثل طناب دور یک بسته)
دیکشنری فارسی به عربی
منشد جدا
-
جستوجو در متن
-
شخ کمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šaxkamān ۱. ویژگی تیراندازی که کمان سخت و محکم داشته باشد.۲. قوی؛ پرزور؛ نیرومند.
-
چست کمان
لغتنامه دهخدا
چست کمان . [ چ ُک َ ] (ص مرکب ) سخت کمان . (آنندراج ). پهلوان . تیرانداز. آنکه در کمانداری و تیراندازی مهارت دارد. || (اِ مرکب ) کمان محکم و سخت . (ناظم الاطباء).
-
سخت کمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] saxtkamān ۱. کسی که کمان سخت و محکم را بکشد.۲. آنکه در کشیدن کمان و تیراندازی مهارت داشته باشد؛ تیرانداز ماهر و پرزور.
-
عملوسة
لغتنامه دهخدا
عملوسة. [ ع ُ س َ ] (ع ص ) کمان سخت زودتیرگذار. (منتهی الارب ). کمان محکم و سخت که تیر آن سریع باشد. (از اقرب الموارد).
-
رودگر
لغتنامه دهخدا
رودگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه تارهای ساز و زه کمان بسازد. (آنندراج ). سازنده ٔ تارهای ساز و زه کمان . (ناظم الاطباء) : گفت هان رودگر بیار شتاب قد صد گز طناب محکم تاب . امیرخسرو (از آنندراج ).|| مغنی . مطرب . (ناظم الاطباء).
-
کمان
لغتنامه دهخدا
کمان . [ ک َ ] (اِ) معروف است و به عربی قوس خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ قوس و مبدل خمان مرکب از «خم » و «ان » که کلمه ٔ نسبت است و کشیده و خمیده و سخت و نرم و گسسته پی و کژابرو و بازوشکن از صفات و ابرو از تشبیهات اوست و به دمشق و چاچ و افراسیاب و رستم ...
-
اسینة
لغتنامه دهخدا
اسینة. [ اَ ن َ ] (ع اِ) تاهی از تاههای زه کمان . ج ، اَسائن . || دوالی محکم بافته که در تنگ ستور و لگام و جز آن بکار برند. (منتهی الارب ).
-
بسجین
لغتنامه دهخدا
بسجین . [ ب َ ] (اِ) نوعی چوب محکم است که آن را بجای فنر بکار برند. (شعوری ج 1 ورق 186). چوب سختی که از آن کمان میسازند. (ناظم الاطباء).
-
شخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šax ۱. تیغ کوه؛ سرکوه.۲. زمین سخت و ناهموار: ◻︎ میوهها سر در کشند از شدّت گرما به شاخ / ماهیان بیرون فتند از جوشش دریا به شخ (انوری: ۵۸۲).۳. (صفت) محکم؛ استوار: کمان شخ.
-
شوحط
لغتنامه دهخدا
شوحط. [ ش َ ح َ ] (ع اِ) نوعی از درخت های کوهی که از چوب آن کمان سازند. آنچه از درخت نبع که در زمین پست روید. (از منتهی الارب ). درختی است که از آن چوبهای محکم سازند و یا آنکه نوعی از نبع است و یا آنکه بمعنی شریان است که اسم آن بنا به محلی که میروید ...
-
تیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tīr] tir ۱. سلاحی به شکل میلهای باریک و راست که با کمان پرتاب میشود و در ورزش، شکار، و جنگ از آن استفاده میکنند.۲. گلولهای که از دهانۀ توپ، تفنگ، تپانچه، و مانند آن پرتاب میشود.۳. فراوردهای بلند و محکم از جنس چوب، آهن، و مانند آن ...
-
متابعة
لغتنامه دهخدا
متابعة. [ م ُ ب َ ع َ ] (ع مص ) پس روی کردن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). کسی را پس روی کردن . (زوزنی ) (یادداشت دهخدا). پس روی عمل کسی کردن . یقال تابعته علی کذا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). پیروی کردن فلان را بر این کار. (ناظم الاطباء). || در پی...
-
وژنگ
لغتنامه دهخدا
وژنگ . [ وُ ژَ ] (اِ) توژی [ توزی ] باشد جگری رنگ که بر پایین تیر یعنی جایی که پیکان را محکم می کنند، بپیچند. (برهان ) (آنندراج ). توز جگری که بالاتر از پیکان بر تیر پیچند. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : پی کمان تو را خون دشمن است سریش نی سهام تو را از...
-
سرعان
لغتنامه دهخدا
سرعان . [ س َ رَ / س َ ] (ع اِ) زه کمان . || پی هر دو جانب استخوان پشت است بر شکل موی مجتمع پس آن را از گوشت پاک کنند و از آن زه کمانهای غربیّه سازند، یکی آن سرعانة. || زه قوی و محکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زه که از گوشت پشت سا...