کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محک
/ma(e)hak[k]/
معنی
۱. سنگی که طلا یا نقره را به آن میمالند و عیار آنها را آزمایش میکنند؛ سنگ زر.
۲. [مجاز] وسیلهای برای امتحان یا تعیین ارزش چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آزمایش، آزمون، امتحان، تجربه
۲. عیارسنج
۳. عیار، عیارسنجی
۴. ضابطه، معیار
فعل
بن گذشته: محک زد
بن حال: محک زن
دیکشنری
acid test, criterion, feeler, gauge, test, touchstone
-
جستوجوی دقیق
-
benchmark 1
محک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] معیار سنجش ویژگیهای سامانه
-
محک
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمایش، آزمون، امتحان، تجربه ۲. عیارسنج ۳. عیار، عیارسنجی ۴. ضابطه، معیار
-
محک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِحکّ] ma(e)hak[k] ۱. سنگی که طلا یا نقره را به آن میمالند و عیار آنها را آزمایش میکنند؛ سنگ زر.۲. [مجاز] وسیلهای برای امتحان یا تعیین ارزش چیزی.
-
محک
فرهنگ فارسی معین
(مِ حَ کّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سنگ زر، سنگی که با آن عیار طلا را می آزمایند. 2 - آزمایش .
-
محک
لغتنامه دهخدا
محک . [ م َ ] (ع مص ) ستیهیدن . (از منتهی الارب ). ستیزه کردن . مماحکة. تماحک .
-
محک
لغتنامه دهخدا
محک . [ م َ ح ِ ] (ع ص ) ستیهنده . (منتهی الارب ). ستیزه کار. ستیزه گر. مماحک .
-
محک
لغتنامه دهخدا
محک . [ م ِ ح َک ک ] (ع اِ) سنگی که بر آن زر و سیم عیار کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسم آلت از حَک ّ به معنی سائیدن سنگ زرکش که سیاه باشد و بر آن آزمایش زر کنند. (غیاث ) (آنندراج ). سنگی که بدان زر و سیم عیارکنند. (ناظم الاطباء). سنگ که بدان...
-
محک
دیکشنری فارسی به عربی
اختبار , امتحان , برهان , حامض , علامة , فحص
-
واژههای مشابه
-
گل محک
لغتنامه دهخدا
گل محک . [ گ ُ م َ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع در 30هزارگزی شمال باختری اندیمشک ، کنار راه آهن تهران به اهواز. هوای آن گرم و دارای 200 تن سکنه است . آب آن از لوله ٔ راه آهن و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت...
-
benchmarking
محکزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] آزمون توان پردازش سامانۀ رایانهای، شامل سختافزار و نرمافزار، با برنامههای استاندارد سنجش دقت و سرعت و کارایی و قابلیت اطمینان و هزینه
-
محک خوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمایش شدن، سنجیده شدن ۲. عیارسنجیشدن
-
محک زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمودن، در بوته آزمایش قرار دادن ۲. عیارسنجی کردن
-
دره محک
لغتنامه دهخدا
دره محک . [ دَرْ رَ م َ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نفت سفید بخش هفتگل شهرستان اهواز. واقع در 25هزارگزی شال باختری هفتگل و یکهزارگزی باختر راه شوسه ٔ هفتگل به نفت سفید، با 250 تن سکنه . آب آن از لوله ٔ شرکت نفت وراه آن شوسه است . چاه نفت دارد و سا...
-
سنگ محک
لغتنامه دهخدا
سنگ محک . [ س َ گ ِ م ِ / م َ ح َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی سیاه و سخت که طلا و نقره را بدان امتحان کنند. (ناظم الاطباء) : از دل مپرس نیک و بدهر سرشت راآئینه ست سنگ محک خوب و زشت را.صائب (از آنندراج ).