کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محو گرداندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
باطل گرداندن
لغتنامه دهخدا
باطل گرداندن . [ طِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) باطل کردن : همگان بگریستند و زاری کردند تا مگر این عزم باطل گرداند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). || محو کردن .تباه کردن . باطل کردن : مردم محله آن نقش را سترده بودند و باطل گردانیده . (تاریخ طبرستان ).
-
مدروس کردن
لغتنامه دهخدا
مدروس کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مدروس گرداندن . از بین بردن . خراب و ویران و فرسوده کردن . محو و ناپدید ساختن . || ناپدید کردن . || کهنه کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
باطل گردانیدن
لغتنامه دهخدا
باطل گردانیدن . [ طِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) باطل گرداندن . باطل کردن . || محو کردن . نابود کردن : بعد از آن آنرا دیواری ساختند و چهار دروازه و بمدتی نزدیک آنرا باطل گردانیدند و عمارت در افزودند. (مجمل التواریخ و القصص ).
-
مضمحل
لغتنامه دهخدا
مضمحل . [ م ُ م َ ح ِل ل ] (ع ص ) نیست و محو شونده و ناچیز و سست . (غیاث ) (آنندراج ). نیست و نابود و پراکنده و پریشان و منتشر و ناپدید و نابود و محو شده و برطرف شده و ناچیز. (ناظم الاطباء).- مضمحل شدن ؛ نیست و نابود شدن : و از گرستن رطوبات زجاجی و ...
-
مدروس ماندن
لغتنامه دهخدا
مدروس ماندن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) مدروس شدن . (فرهنگ فارسی معین ). متروک ماندن : مسالک ممالک که از تغلب دزدان و تعدی قطاع طریق مهجور و مدروس مانده بود. (المعجم از فرهنگ فارسی معین ). || مدروس کردن . محو و ویران گرداندن .
-
توجیه
لغتنامه دهخدا
توجیه . [ ت َ ] (ع مص ) روی فراگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). روی فا چیزی کردن . (زوزنی ). روی سوی کسی کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گردانیدن روی بسوی چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ): وجهت الیک توجیهاً؛ روی آوردم بتو. (منتهی الارب ) (...
-
نیست
لغتنامه دهخدا
نیست . (فعل ) نه هست . نه است . فعل منفی مفرد غایب . مقابل هست و است : چندیت مدح گفتم و چندین عذاب دیدگر زآنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست . منجیک .ز دانش به اندر جهان هیچ نیست تن مرده و جان نادان یکی است . فردوسی .هزاریک کاندر نهاد او هنر است نگار خوب ه...
-
باطل
لغتنامه دهخدا
باطل . [ طِ ] (ع ص ) مقابل حق . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، اباطیل . دروغ . نادرست . (مهذب الاسماء) (لغات قرآن جرجانی ). خُزَعبیل . (منتهی الارب ). خزعبل . (منتهی الارب ). چیزی که پس ازتفحص و تحقیق دانسته شود که حقیقت و ثباتی ندا...
-
درکشیدن
لغتنامه دهخدا
درکشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) کشیدن . ساختن . برآوردن . محیط کردن . گرد چیزی درآوردن ، چون دیوار و سور : حدود بخارادوازده فرسنگ است اندر دوازده فرسنگ و دیواری به گرد این همه در کشیده به یک باره . (حدود العالم ). باکالیجار بترسید و سوری استو...
-
قلم
لغتنامه دهخدا
قلم . [ ق َ ل َ ] (ع مص ) چیدن و تراشیدن ناخن و جز آن را. (منتهی الارب ). || قطع کردن . (اقرب الموارد). در اقرب الموارد قلم به فتح اول و سکون دوم را قطع کردن چیزی و چیدن ناخن معنی کرده است .- قلم شدن ؛ دو نیمه شدن . قطع شدن . شکسته شدن . از یکدیگر ج...
-
ز
لغتنامه دهخدا
ز. (حرف ) صورت حرف سیزدهم است از حروف هجا و در حساب جُمَّل آن را به هفت دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد 13 است و نام آن زاء، زای ، زی و ز است . و آن را در مقابل زاء غلیظه «ژ»، زاء خالصه و زاء اخت الراء گویند و در تجوید از حروف اسلیه و مائیه و حر...
-
بردن
لغتنامه دهخدا
بردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقابل آوردن . نقل کردن خواه برای خود یا دیگری و خواه با خود یا همراه و مصحوب دیگری و خواه بر پشت و خواه بر چی...