کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محوله
فرهنگ واژههای سره
سپرده شده
-
محوله
لغتنامه دهخدا
محوله . [ م ُ ح َوْ وَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خمین بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در شش هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو مرز عراق به خرمشهر، و سه هزارگزی شمال باختری خرمشهر با 400 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهن...
-
واژههای مشابه
-
محولة
لغتنامه دهخدا
محولة. [ م ُ ح َوْ وَ ل َ ] (ع ص ) تأنیث محول . بازگذارده شده . واگذارده . محوله .
-
ابل محوله
لغتنامه دهخدا
ابل محوله . [ ] (اِخ ) (چمن رقص ) جائی است در دشت اردن میانه ٔ دریای طبریه و دریای لوط، درنزدیکی بلیسان بعقیده ٔ بعضی در شوره زار و بعقیده ٔ دیگران نزدیک عین حلوه واقع است . جدعون مدیانیان را در حوالی آن قرار داد و الیشاع در آنجا حکومت داشت .
-
جستوجو در متن
-
محول
واژگان مترادف و متضاد
۱. احاله، سپرده، واگذار ۲. محوله، سپردهشده، واگذارشده ۳. گرداننده ۴. حوالهکنننده، حوالهگر ۵. موکول، منوط
-
ابل
لغتنامه دهخدا
ابل . [ ] (عبری ، اِ) اسمی است به معنی چمن که در تورات بر نام قریه ای چند درآمده ، چون ابل بیت معکه ، ابل شظیم ، ابل محوله ، ابل مصرایم .
-
ممحل
لغتنامه دهخدا
ممحل . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) زمین خشک و بی آب و علف .(از شرح قاموس ). زمین خشک سال رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زمینی که در آن گیاهی نباشد. مَحل . مَحلة. مَحول . مَحوله . (از اقرب الموارد).
-
خارج صف
لغتنامه دهخدا
خارج صف . [ رِ ج ِ ص َ ] (ص مرکب ) اصطلاح نظامیان است و اطلاق بر سربازانی میشودکه در عملیات نظامی و مشق های سربازی شرکت نمیکنند. || مجازاً اطلاق بر هر فردی میشود که در زمره ٔ گروهی باشد و از مزایای آن گروه استفادت برد بدون آنکه در انجام وظایف محوله ب...
-
مانور
لغتنامه دهخدا
مانور. [ ن ُوْرْ ] (فرانسوی ، اِ) طریقه ٔ تنظیم عمل یک دستگاه . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح نظامی ) فن رهبری دسته های نظامی در یک منطقه و آن عبارت از این است که در حدود مأموریت محوله کلیه ٔ وسایل خود رابه روی دشمن تمرکز دهند، حتی الامکان از روی ...
-
کفات
لغتنامه دهخدا
کفات . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کافی . مردان کافی و با کفایت و درست و کامل و فاضل و کارکن و مردان قابلی که از عهده ٔ تکالیف امور محوله ٔ بخود بخوبی برمی آیند. (از ناظم الاطباء). مردان با کفایت . رجال کاردان . کارگزاران . (فرهنگ فارسی معین ). دانایان کا...
-
الیسع
لغتنامه دهخدا
الیسع. [ اَل ْ ی َ س َ ] (اِخ ) الیشع. از پیامبران بنی اسرائیل ، شاگرد و جانشین الیاس و پسر شافاط ساکن آبل محوله بود. (قاموس کتاب مقدس ). در کشف الاسرار (ج 3 ص 416) ذیل آیه ٔ «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوطاً و کلاً فضلناعلی العالمین » (86/6) آمده : ...
-
ابوایوب موریانی
لغتنامه دهخدا
ابوایوب موریانی . [ اَ اَی ْ یو ب ِ ] (اِخ ) سلیمان بن ابی سلیمان مخلد یا داود موریانی خوزی . وی پس از جد برامکه خالدبن برمک وزیر ابی جعفر منصور بود و نزد او مکانتی عظیم داشت گویند آنگاه که ابوجعفر از دست سلیمان بن حبیب بن المهلب در بعض نواحی فارس نی...
-
آل نوبخت
لغتنامه دهخدا
آل نوبخت . [ ل ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) خانواده ای ایرانی از اولاد نوبخت زردشتی ستاره شناس معروف که در زمان منصور خلیفه ٔ دوم عباسی (136-158 هَ .ق .) میزیسته و افراد این خاندان بزرگ بدو منسوب اند و از این رو ایشان را آل نوبخت یا بنی نوبخت یا نوبختیون نامند...