کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محول
/mohavval/
معنی
۱. واگذارشده.
۲. [قدیمی] برگردانیدهشده؛ دگرگونشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. احاله، سپرده، واگذار
۲. محوله، سپردهشده، واگذارشده
۳. گرداننده
۴. حوالهکنننده، حوالهگر
۵. موکول، منوط
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
محول
واژگان مترادف و متضاد
۱. احاله، سپرده، واگذار ۲. محوله، سپردهشده، واگذارشده ۳. گرداننده ۴. حوالهکنننده، حوالهگر ۵. موکول، منوط
-
محول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohavval ۱. واگذارشده.۲. [قدیمی] برگردانیدهشده؛ دگرگونشده.
-
محول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mohavvel تغییردهنده؛ انتقالدهنده؛ دگرگونکننده.
-
محول
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - سپرنده ، تحویل دهنده . 2 - گرداننده ، تغییر دهنده . 3 - حواله کننده . 4 - ناقه ای که آبستن شود بعد از گشن یافتن .
-
محول
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) واگذار شده .
-
محول
لغتنامه دهخدا
محول . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ محل . (ناظم الاطباء).
-
محول
لغتنامه دهخدا
محول . [ م ُ ح َوْ وَ ] (اِخ ) شهرکی است نیکو و پاکیزه و خرم با بستانها و میوه های بسیار و بازارها و آبها، در یک فرسنگی بغداد. (معجم البلدان ). موضعی است غربی بغداد. (آنندراج ).- باب محول ؛ محله ٔ بزرگی است پهلوی محله ٔ کرخ که متصل به آن بوده است . ...
-
محول
لغتنامه دهخدا
محول . [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع ص ) سپرده کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). سپرده شده . تحویل شده . واگذارشده . || مبدل شده و برگردانیده شده . (ناظم الاطباء). تغییر حال داده .
-
محول
لغتنامه دهخدا
محول . [ م ُ ح َوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحویل . حال گردان . (یادداشت مرحوم دهخدا). بگرداننده . (یادداشت مرحوم دهخدا). گرداننده . (غیاث ). برگرداننده و مبدل کننده و تغییردهنده . دیگرگون کننده . (ناظم الاطباء) : اگر محول حال ِ جهانیان نه قضاست چرا ...
-
محول
لغتنامه دهخدا
محول . [ م ُح ْ وِ ] (ع ص ) نعت است از اِحْوال .- صبی محول ؛ کودک یک ساله .- ناقة محول ؛ ماده شتری که پس از کره ٔ ماده ، نر زاید و بالعکس .مُحَوِّل .- || ماده شتری که پس از گشن دادن باردار نشود.|| خداوند شتران نازاینده که باردار نمی شونداز گشن یافتن...
-
محول
لغتنامه دهخدا
محول . [م َ ] (ع ص ) ساعی و نمام . (منتهی الارب ماده ٔ م ح ل ). ماحل . (منتهی الارب ). || قحطرسیده . قحطزده : ارض محول ؛ زمین قحطرسیده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
محول
دیکشنری عربی به فارسی
تراديسيدن , مبدل
-
واژههای مشابه
-
محول شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سپرده شدن، واگذار شدن، احاله شدن ۲. موکولشدن، منوط شدن
-
محول کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سپردن، واگذاشتن، احاله کردن ۲. موکول کردن، منوط کردن