کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محوة
لغتنامه دهخدا
محوة. [ م َح ْ وَ ] (ع اِ) باران که دور کند خشکسال را و ناپدید گرداند آن را. (منتهی الارب ). || ترک الارض محوة واحدة؛ یعنی همه ٔ زمین را باران گرفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ننگ و عار. || ساعت . (منتهی الارب ). || بادپس پشت یا شمال بدان جهت...
-
واژههای همآوا
-
محوط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mohavvat ۱. احاطهشده؛ محصورشده.۲. آنچه گرداگرد آن دیوار کشیده باشند.
-
محوط
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) گرداگرد چیزی برآینده ، دیوار بست کننده .
-
مهوة
لغتنامه دهخدا
مهوة. [ م َهَْ وَ ] (ع ص ) تنک و رقیق : نطفة مهوة؛ نطفه ٔ رقیق . (منتهی الارب ).
-
محوت
لغتنامه دهخدا
محوت . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ محت . (منتهی الارب ).
-
محوط
لغتنامه دهخدا
محوط. [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع ص ) محصورشده و احاطه شده از دیوار. (ناظم الاطباء). آنچه که در گرداگرد آن دیواری برآورده باشند. دیواربست کرده . دیواربست . (مهذب الاسماء). دیوارکرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). دیوارساخته و دیواربست کرده . (آنندراج ).- کَرم محوط...
-
محوط
لغتنامه دهخدا
محوط. [ م ُ ح َوْ وِ ] (ع ص ) دیوارسازنده و دیواربست کننده . (از ناظم الاطباء). || گرداگرد چیزی برآینده و دیواربست کشنده . (آنندراج ). || محافظ و نگهبان و پاسبان . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
باد پس پشت
لغتنامه دهخدا
باد پس پشت . [ دِ پ َ س ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد مغربی را گویند. (آنندراج ). باد غربی است که بتازیش دبور گویند. ضد صبا. (هفت قلزم ). باد پس پشت یا شمال بدان جهت که ابر را برد و محو کند. مَحْوة. (منتهی الارب ). رجوع به باد پس دست ، باد دبو...
-
رجاج
لغتنامه دهخدا
رجاج . [ رَ ] (ع ص ، اِ) گوسپندان لاغر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ضعیف از مردم و شتر، یقال : قد بکرت محوة بالعجاج قد مرت بقیة الرجاج . (از اقرب الموارد). ضعیف و ناتوان از مردم و شتر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ...
-
باد شمال
لغتنامه دهخدا
باد شمال . [ دِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از شمال وزد. مَحْوة. شَمَل . مِسْع. (منتهی الارب ). اَوْر. (منتهی الارب ). جَرْبیا. اُم ّمَرْزَم . (منتهی الارب ) (دهار) : بر طریق راست رو چون باد گردنده مباش گاه با باد شمال و گاه با باد صبا. نا...