کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محمل
/mahmel/
معنی
۱. [جمع: محامل] آنچه در آن کسی یا چیزی را حمل کنند؛ هودج؛ پالکی؛ کجاوه.
۲. آنچه محل اعتماد واقع شود؛ محل اعتماد.
۳. علت؛ سبب؛ انگیزه.
〈 محمل بربستن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 محمل بستن
〈 محمل بستن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. بستن کجاوه بر پشت ستور.
۲. آماده شدن کاروان برای حرکت: ◻︎ تبیرهزن بزد طبل نخستین / شتربانان همی بندند محمل (منوچهری: ۶۵).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تخت روان، کجاوه، هودج، عماری
۲. علت، سبب، جهت، انگیزه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
vehicle 1
محمل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] محیط بیجانی که ریزاندامگان بیماریزا ازطریق آن منتقل میشود
-
محمل
واژگان مترادف و متضاد
۱. تخت روان، کجاوه، هودج، عماری ۲. علت، سبب، جهت، انگیزه
-
محمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mahmel ۱. [جمع: محامل] آنچه در آن کسی یا چیزی را حمل کنند؛ هودج؛ پالکی؛ کجاوه.۲. آنچه محل اعتماد واقع شود؛ محل اعتماد.۳. علت؛ سبب؛ انگیزه.〈 محمل بربستن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 محمل بستن〈 محمل بستن: (مصدر لازم) [قد...
-
محمل
فرهنگ فارسی معین
(مَ مِ) [ ع . ] (اِ.) هودج و کجاوه که بر شتر بندند. ج . محامل .
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م َ م ِ ] (ع اِ) کجاوه که بر شتری بندند و هودج و این صیغه ٔ اسم ظرف است از حمل بالفتح که به معنی بار برداشتن است . (غیاث ). بارگیر. تخت روان . عماری . مهد. هودج . ج ، محامل . دو شقه ٔ مساوی که بر شتر بار کنند. (از اقرب الموارد). از وسائل سفر...
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م َ م ِ ] (ع اِ) مجازاً به معنی معنی و ظرف لفظ. (از آنندراج ). معنی کلمه و جمله و عبارت : بود از شوق خرابات و حرم هر بیتم لیلی عشوه طرازی که دو محمل دارد. محمدقلی سلیم . || آنچه مطلبی را بدان حمل و تأویل کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ...
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م ِ م َ ] (ع اِ) دوال شمشیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، محامل . (مهذب الاسماء). حمالة. (اقرب الموارد). || ریشه ٔ درخت . بیخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م ُ ح َم ْ م ِ ] (ع ص ) برنده و حمل کننده ٔ ناقه و جز آن (ناظم الاطباء).
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) زن که شیرش فرودآید بی محل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م ُح َم ْ م َ ] (ع ص ) برده شده و حمل شده . (ناظم الاطباء).
-
محمل
دیکشنری عربی به فارسی
بارکننده
-
محمل
دیکشنری فارسی به عربی
فضلات
-
واژههای مشابه
-
کوه محمل
لغتنامه دهخدا
کوه محمل . [ م َ م ِ ](ص مرکب ) مرکبی که محملی سنگین و بزرگ همچون کوه راحمل تواند کرد : آهن سم ، فولادرگ ، صاعقه انگیز، صرصرتک ، عفریت دل ، کوه محمل . (سندبادنامه ص 252).
-
vehicle food
غذای محمل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مادهای غذایی که ازطریق آن برخی ترکیبات یا ریزاندامگانها به انسان یا مادۀ غذایی دیگر یا یک شیء منتقل میشود