کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محمد جمالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غلام محمد
لغتنامه دهخدا
غلام محمد. [ غ ُم ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) پسر حکمران قسمتهای جنوب هندوستان که معروف به سلطان تیپو بود. وی پس از آنکه مدتی در برابر انگلیسیها مقاومت کرد به سن 78سالگی در کلکته درگذشت (1288 هَ . ق .). (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
والی محمد
لغتنامه دهخدا
والی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دومین ازامرای خانی یا هشترخانی ، او یکی از هفت حکمران باخ بود و پس از باقی محمد در 1014 امارت تمام بخارا یافت و تا سال 1017 حکم راند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
ابوالثوربن محمد
لغتنامه دهخدا
ابوالثوربن محمد. [ اَ بُث ْ ث َ رِن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن . تابعی است .
-
آل محمد
لغتنامه دهخدا
آل محمد. [ ل ِ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) اولاد و احفاد پیامبر صلوات اﷲ علیه و آله از نسل علی و فاطمه علیهماالسلام : سعدی اگر عاشقی کنی ّ و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد.سعدی .
-
تل محمد
لغتنامه دهخدا
تل محمد. [ ت َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است که در بخش سمیرم شهرستان شهرضا واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
دلی محمد
لغتنامه دهخدا
دلی محمد. [ دَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه شهرستان سنندج . واقعدر 20هزارگزی جنوب خاوری گل تپه و 10هزارگزی خاور راه شوسه ٔ همدان به بیجار، با 450 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، انگور، صیفی ، لبنیات و حبوب ،...
-
دیر محمد
لغتنامه دهخدا
دیر محمد. [ دَ رِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) از نواحی دمشق است از اقلیم بیت آلابار است به محمدبن الولیدبن عبداﷲبن مروان بن الحکم اموی فرزند ام البنین دختر عبدالعزیزبن مروان نسبت دارد که عبدالعزیز او را شایسته ٔ خلافت میدید و همین محمد با دخت عم خود یعنی...
-
درویش محمد
لغتنامه دهخدا
درویش محمد. [ دَرْ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند. واقع در 5هزارگزی شمال باختری مرند و 3هزارگزی راه شوسه ٔ مرند به خوی ، با 190 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ده محمد
لغتنامه دهخدا
ده محمد. [ دِه ْ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) مرکز دهستان ده محمد بخش طبس شهرستان فردوس . واقع در 50هزارگزی شمال طبس دارای 126 تن سکنه . آب آن از قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ده محمد
لغتنامه دهخدا
ده محمد. [ دِه ْ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نام یکی ازدهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال طبس واقع و اغلب قراء آن در خاور شوسه ٔ عمومی فردوس - طبس قرار دارند. و از 6 آبادی تشکیل شده و در حدود 508 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شاه محمد
لغتنامه دهخدا
شاه محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ملازم بابر پادشاه بود و منصب کتابداری داشت . این مطلع از اوست :هر چند شعله زد شب غم برق آه ماروشن نگشت پیش تو روز سیاه ما.(مجالس النفایس ص 167).
-
شاه محمد
لغتنامه دهخدا
شاه محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ولد مولانا حسن شاه شاعر است ، ابریشم کاری میکرد. ازوست این مطلع : میشدم در طلب یار نمی پرسیدم خبرش را ز کسی تا که نگوید دیدم .(مجالس النفایس ص 154).
-
صادق محمد
لغتنامه دهخدا
صادق محمد. [ دِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن علی ساقزی . او راست : صرةالفتاوی که بسال 1059 هَ. ق . از تألیف آن فراغت یافته است . (کشف الظنون ).
-
شاهزاده محمد
لغتنامه دهخدا
شاهزاده محمد. [ دَ / دِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان . دارای 180 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شاهزاده محمد
لغتنامه دهخدا
شاهزاده محمد. [ دَ / دِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش خشت شهرستان کازرون . دارای 201 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آن غلات و خرما است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).