کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محمد ابراهیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محمد ابراهیم
لغتنامه دهخدا
محمد ابراهیم . [ م ُ ح َم ْ م َ اِ ] (اِخ ) (... خان محلاتی ) متخلص به خلوتی و ملقب به صدیق خلوت و معروف به چرقی فرزند میرزاصمد محلاتی است که در آغاز در دستگاه سلطنتی به عنوان غلام بچه خدمت میکرد. وی مردی شاعر و نویسنده بود و از تألیفات او کتاب آداب...
-
محمد ابراهیم
لغتنامه دهخدا
محمد ابراهیم . [ م ُ ح َم ْ م َ اِ ] (اِخ ) نواب ملقب به بدایعنگار. رجوع به بدایعنگار در همین لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص 291 شود.
-
واژههای مشابه
-
مُحَمَّدٌ
فرهنگ واژگان قرآن
نام مبارک پیامبر گرامی اسلام ، آخرین و برترین پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به معني ستوده شده (- از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) پرسيدند : چرا به نام احمد و محمد و بشير و نذير ناميده شديد . فرمود : اما "محمّد" ناميده شدم ، بدين جهت که من در ...
-
امینمحمد
فرهنگ نامها
(تلفظ: amin mohammad) (عربی) محمد درستکار و مورد اطمینان ، امین ستودنی و تحسین شده ، شخصی ستوده و مورد اطمینان.
-
علیمحمد
فرهنگ نامها
(تلفظ: ali mohammad) (عربی) از نامهای مرکب ، ← علی و محمد .
-
غلام محمد
فرهنگ نامها
(تلفظ: qolām mohammad) (عربی) ] غلام = (به مجاز) ارادتمند و فرمان بردار + محمد [ ، ارادتمند و فرمان بردار محمد ] منظور حضرت محمد (ص)[.
-
محمدبسام
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohammad bassām) از نامهای مرکب ، ← محمد و بسام .
-
محمدعباس
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohammad abbās) از نامهای مرکب ، ← محمد و عباس .
-
محمد فربد
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohammad farbo(u)d) از نام های مرکب، ← محمد و فربُد.
-
محمد وهب
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohammad vahab) از نام های مرکب، ← محمد و وهب.
-
سلطان محمد
لغتنامه دهخدا
سلطان محمد. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ملکشاه سلجوقی . رجوع به محمدبن ملکشاه و سلجوقیان شود.
-
سلطان محمد
لغتنامه دهخدا
سلطان محمد. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رجوع به محمد پادشاه دکنی شود.
-
سلطان محمد
لغتنامه دهخدا
سلطان محمد. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) مولانا... از شارخت است ، و در شهر هرات نشو و نما یافت ، و خوش صحبت وخوش محاوره جوانیست ، صحبتش موجب بسط و تکلمش باعث نشاط است . خط را نیز خوب مینویسد. این مطلع از اوست :به دندان عقده ٔ زلف ترا خواهم که بگشایم...
-
سلطان محمد
لغتنامه دهخدا
سلطان محمد. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نام شش تن از پادشاهان آل عثمان است . (فرهنگ فارسی معین ).