کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محمدکریم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محمدکریم
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohammad karim) از نامهای مرکب ، ← محمد و کریم .
-
واژههای مشابه
-
محمدکریم شاه
لغتنامه دهخدا
محمدکریم شاه . [ م ُ ح َم ْ م َ ک َ ] (اِخ ) سومین از سلاطین گجرات (846 - 855 هَ . ق .) (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 282).
-
جستوجو در متن
-
نظام الدین
لغتنامه دهخدا
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) محمد (شیخ ) بن شیخ محمدکریم اﷲ متخلص به نظامی . رجوع به نظامی ، محمد شود.
-
بیرم علیخان
لغتنامه دهخدا
بیرم علیخان . [ ب َ رَ ع َ ] (اِخ ) بیرام علیخان . حاکم مرو (1197-1200 هَ . ق . / 1782-1873 م .). پدر او از قبیله ٔ عزالدین لو از خاندان قاجار بوده است که در زمان شاه عباس اول در مرو حکومت میکرده اند. مادرش از قبیله ٔ سلرترکمان بود. بیرم علی خان در ت...
-
رسوا
لغتنامه دهخدا
رسوا. [ رُ س ْ ] (اِخ )یا رسوای هندوستانی . از گویندگان قرن دوازدهم هجری در هندوستان بود. قانع در ضمن بحث داستان مذاکره و مباحثه ٔ وی با گویندگان معاصر ازجمله ملا محمدباقر قاضی عبدالقادر و شیخ محمدکریم گوید غزلی از صائب را تضمین کردند، و این دو بند ر...
-
انور زند شیرازی
لغتنامه دهخدا
انور زند شیرازی . [ اَ وَ زَ دِ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء نویسد: اسمش محمد ابراهیم خان فرزند کهتر محمدکریم خان زند مشهور به وکیل است که سی سال سلطنت کردو بعد از پدر گرفتار فتنه ٔ اعمام و اخوان شد و دیده ٔ جهان بین را وداع کرد و به عتبات عالیات رفته...
-
کریم خان
لغتنامه دهخدا
کریم خان . [ ک َ ] (اِخ ) حاج محمدکریم خان کرمانی ، ابن ابراهیم خان قاجار کرمانی . از علمای نامی اواخر قرن سیزدهم هجری و از تلامذه ٔ سید کاظم رشتی بود و آنچه از بعضی مسموع افتاد درس شیخ احمد احسائی را نیز دید. وی رئیس و سرسلسله ٔ یک فرقه از طایفه ٔ ش...
-
هورقلیا
لغتنامه دهخدا
هورقلیا. [ هَُ وَ ق ِ / ق َ / هََ وَ ق َ ] (اِ) ظاهراً از کلمه ٔ عبری «هبل قرنیم » گرفته شده که هبل به معنی هوای گرم و تنفس و بخار، و قرنیم به معنی درخشش و شعاع است و رویهم ترکیب به معنی تشعشع بخار است ... نخستین کسی که پس از اسلام این کلمه را استعما...