کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محمده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محمده
لغتنامه دهخدا
محمده . [ م َ م َ دَ ] (ع اِ) محمدة. محمدت : نی نبی فرمود جود و محمده شاخ جنت دان بدنیا آمده . مولوی .رجوع به محمدت شود.
-
محمده
لغتنامه دهخدا
محمده . [ م ُ ح َم ْ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقع در 2 کیلومتری شمال خوی و 5/5کیلومتری خاور شوسه ٔ خوی به ماکو، با 133 تن سکنه . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
محمده
لغتنامه دهخدا
محمده . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 11هزارگزی شمال دژ شاهپور و 2هزارگزی سیف ، با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
واژههای مشابه
-
محمده ساز
لغتنامه دهخدا
محمده ساز. [ م َ م َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ستایش گر وسپاس گزار. (آنندراج ). رجوع به محمده و محمدت شود.
-
جستوجو در متن
-
محمدت
فرهنگ فارسی معین
(مَ مِ دَ) [ ع . محمدة ] (اِ.) ستایش ، مدح ، ثنا.
-
محامد
فرهنگ فارسی معین
(مَ مِ) [ ع . ] (اِ.) جِ محمدة ؛ کردارهایی که موجب ستایش شود، خصلت نیکو.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد.[ م َ م ِ ] (ع مص ) حمد. مَحمَد. مَحمِدَة. مَحَمدَة.ستودن . || راضی شدن . || شکر کردن . || ادای حق کسی کردن . (منتهی الارب ).
-
حمد
لغتنامه دهخدا
حمد. [ ح َ ] (ع مص ) مَحمِدو مَحمَد و مِحمِدَة و مَحمَدَة. ستودن و شکر کردن .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). سپاس داری کردن . (المصادر زوزنی ). || راضی شدن . || ادای حق کردن . (منتهی الارب ). جزا دادن . (اقرب الموارد). || ستوده و ...
-
محمدت
لغتنامه دهخدا
محمدت . [ م َ م َ دَ / م َ م ِ دَ ] (ع اِ) ستایش و مدح و ثنا و ذکر خیر و نیک نامی . (ناظم الاطباء).محمدة. آنچه بدان ستوده و مدح شوند. ج ، محامد. (از اقرب الموارد). خصلتی درخور ستایش . سپاس . حمد. ستودن . خصلت محموده . خصلت ستوده . مقابل مذمت : غرض مد...
-
محامد
لغتنامه دهخدا
محامد. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ محمدة. (دهار) (ناظم الاطباء). به معنی کردارهای نیک و ستایشها. (ناظم الاطباء). ستایشها و خصلتهای نیک و این جمع محمدت است . (غیاث ): مکارم اخلاق و محامد صفات . (یادداشت مرحوم دهخدا) : جمال دولت عالی محمد محمودسر فضایل و رو...
-
اسم مصدر
لغتنامه دهخدا
اسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخیر در «بهجةالمرضیة»...