کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محماق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محماق
لغتنامه دهخدا
محماق . [ م ِ ] (ع ص ) زن که بچگان احمق زادن عادت دارد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). آن زن که احمق زاید. ج ، محامیق . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
مکیاس
لغتنامه دهخدا
مکیاس . [ م ِ ] (ع ص ) زن که فرزندان زیرک زاید. ضد مِحماق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
-
محمق
لغتنامه دهخدا
محمق . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احماق . اسب لاغرمیان . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || اسبی که دیگری بر زادنش سبقت نیابد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسبی که بر نتاج او سبقت گرفته نشود. (از اقرب الموارد). || محماق . زن که بچگان ا...